“گاهی “ تنگستان روستای شعر و ادبیات عبدالرحیم کارگر به جرات می توان گفت که کمتر روستایی و شهری در استان بوشهر است که به نسبت جمعیتش که تنها ۶۰۰نفر است ۵تا ۶نفر شاعر ، داستان سرا و این همه علاقه مند به شعر داشته باشد و به حق باید آنرا “روستای برگزیده ی شعرو […]

“گاهی “ تنگستان روستای شعر و ادبیات

عبدالرحیم کارگر

به جرات می توان گفت که کمتر روستایی و شهری در استان بوشهر است که به نسبت جمعیتش که تنها ۶۰۰نفر است ۵تا ۶نفر شاعر ، داستان سرا و این همه علاقه مند به شعر داشته باشد و به حق باید آنرا “روستای برگزیده ی شعرو ادبیات” نامید.
این نسلِ روستای گاهی که همگی رشدشان ریشه در دهه ی چهل و پنجاه شمسی و بالای ۵۰سال دارند با شعر و داستان و تئاتر عجین گشته اند .
وقتی به محفل و خانه ی عبدالرسول قاسمی وارد می شوی با ریش و قد بلندی که دارد با هیبتی فردوسی وار با شعری از مثنوی هایش به اسقبالت می آید و این بیت از مثنویش را با صدایی رسا برایت می خواند .

رستم بیا بگو زچه سهراب کشته ای.
می بینمت کنون که به خوناب غِشته ای.

او ارادتی ویژه به حماسه و فردوسی دارد.
نامبرده مثنوی دلیران تنگستان را به سبک و سیاق حکیم طوس و بدون کلمه ای عربی در دست چاپ دارد.
عیسی خلیلی با حافظه ای بی نظیر در حفظ شعر قدما و‌متاخرین دفتر غزل هایش را که بالغ بر ۱۰۰ غزل است برویت می گشاید و شعرش به دلیل تسلطی که نامبرده بر تاریخ دارد و علاقه و تعصب وافرش به ایران تو را با خود غرق در شعر وتاریخ می کند و شعری چون “ایران من این گربه سان پلنگ” و یا” لنج شکسته” بی همتایند . در خوانشش احساس از شعرش می بارد و شعر نیماییش به خاطر دلبستگی اش به شاعر دیارش منوچهر آتشی گاهی رنگِ بوم زادش می گیرد .
غیر ممکن است همراه او باشم و شعری از خودش برایم نخواند .
حمید دیگر برادر عیسی که دستی هم در تئاتر داشته است دیگر ادیب گاهیست .او نام فرزندانش را عرفان ،ادیب ،غزل و سروده نهاده است تا بگوید چقدر با شعر و ادبیات انس والفتی دیرینه دارد .
از داستان های کوتایش و زبان شیرینش که به نوعی روایت گر خاطرات زندگی او و زادبوم گرایانه است سیر نمی شوی.
داستان های کوتاه ” کُل خر” و “توجیه “و داستان بلند “پیتا “نمونه هایی از کلام و قلم بی بدیل حمید است . شعر نو و نیماییش نیز بوی عشق و بوسه می دهد و این دو بسامد قوی روحیه ی عاشقانه ی او را بازگو می کند .
دیگر شاعری که از آن سه جوان تر و معلم است جناب علی قاسمی می باشد که شعر گویشی اش از دریا ، بوم ، ناخدا و جاشوان می گوید و بهره گیری او از اصطلاحات و واژه های دریانوردی تداعی کننده ی شغل آباء و اجدادیش و حس وعلاقه اش می باشد. احساسی قوی در اشعارش موج می زند و با شعر تو را سوار بر لنج می کند و با دریای شعر تا غبه می برد .
و اما پیش قراول و پرچم دار این جریان شعری را درگاهی که باید نخست از او یاد می کردم و بنابر دلایلی حسن ختامش کردم به نام زنده یاد غلامعلی خلیلی کدخدای پیشین گاهی رقم می خورد .
حافظه اش زبانزد بود و دائم از کتاب و شعر می گفت او شعر بلند عقاب خانلری را با تمام شور و شعف و احساس برایت می خواند و اگر در کلمه ای و مصرعی می ماند و یا فراموش می کرد با قریحه و استعداد ذاتی اش آنرا کامل می نمود به گونه ای که مخاطب متوجه این تغییر نمی گشت .
اکنون نیز آخرین بیت این شعر بر سنگ مزارش نقش بسته است .
لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود و دگر هیچ نبود

کتابخانه ی غنی اش شاید در منطقه ماندگارترین است و دختر کوشای ایشان نیز اکنون مسوول اداره ی ارشاد دلوار است و برای فرهنگ و ادب منطقه علیرغم بودجه ی کم سنگ تمام می گذارد.
هربار که در محفل ادبی این عزیزان حضور می یابم و با شعر و داستان استقبال و بدرقه می شوم بر بی مبالاتی مسوولان فرهنگی منطقه و شهرستان و مسوولان خود روستا به گاهی افسوس می خورم .
اگر گاهی در منطقه ی دشتی و دشتستان و یا لیراوی بود اکنون بلند آوازه گشته بود .
امیدوارم به این دیار فراموش شده تنگستان ،گاهی مهربان گوشه ی چشمی شود و دوست دارم روزی ورودی گاهی این تابلوی چشم نواز ذیل نقش بندد و‌نصب گردد تا یادی و‌نامی از این ادیبان و بزرگان در خاطره ها ماندگار گردد.
“به گاهی ،دیار شعر وادیبان خوش آمدید”

  • منبع خبر : نصیر بوشهر انلاین