برخی مورخان مدعی اند یعقوب لیث صفاری، بنیانگذار حکومت صفاریان در روز ۴ یا ۵ آبان ۲۲۵ هجری قمری متولد شده است. این تاریخ قطعی نیست و برخی تواریخ دیگری را نیز ذکر کرده اند. با این حال، بد نیست به این مناسبت و در این روز، مروری کوتاه بر زندگی و اقدامات این پادشاه […]

برخی مورخان مدعی اند یعقوب لیث صفاری، بنیانگذار حکومت صفاریان در روز ۴ یا ۵ آبان ۲۲۵ هجری قمری متولد شده است. این تاریخ قطعی نیست و برخی تواریخ دیگری را نیز ذکر کرده اند. با این حال، بد نیست به این مناسبت و در این روز، مروری کوتاه بر زندگی و اقدامات این پادشاه ایرانی داشته باشیم.

 

یعقوب فرزند لیث که پادشاهی صفاریان را ایجاد و توانست در طول کمتر از ۲۰ سال، سیستان، خراسان، کرمان، فارس، خوزستان و بخش هایی از هند و پاکستان را تصرف کند و یک حکومت یکپارچه در این مناطق به وجود آورد، یکی از مهم ترین پادشاهان ایران در دوران اسلامی به حساب می آید. او اولین فردی است که بعد از حملۀ اعراب توانست یک حکومت مستقل ایرانی به وجود آورد. قبل از صفاریان، طاهریان نیز توانسته بودند در خراسان حکومتی محلی به وجود آوردند اما آنها تحت فرمان خلیفۀ عباسی بودند و نمی توان حکومت آنان را مستقل دانست. یعقوب لیث بدون فرمان خلیفۀ عباسی به قدرت رسید و حتی در مقابل او ایستاد و با لشکر خلیفه جنگید. از این لحاظ، حکومت یعقوب اولین حکومت ایرانی مستقل در عصر اسلامی است.

یعقوب لیث با ایجاد یک حکومت ایرانی تلاش کرد از زیر یوغ عباسیان بیرون بیاید. تا پیش از یعقوب، شعرا به زبان عربی شعر می سرودند و نویسندگان به عربی می نوشتند. یعقوب سرودن شعر به زبان فارسی را باب کرد. او که اصلا عربی نمی فهمید نویسندگان را تشویق به نوشتن فارسی کرد و اگرچه به علت جنگ های متعدد زمان لازم برای توجه به امور فرهنگی را نداشت اما تلاش کرد بنیان های جامعه و حکومت ایرانی را احیاء کند.

رویگر فقیری که امپراتوری تشکیل داد

یعقوب لیث در نزدیکی خاش به دنیا آمد. کودکی فقیرانه ای داشت و در زمان نوجوانی وارد حرفۀ رویگری شد. در جوانی به گروه عیاران پیوست و به راهزنی مشغول شد. عیاران که مرام و مسلک پهلوانی داشتند، گروهی از جوانان بودند که غالبا به راهزنی از کاروان های تجاری پرداخته و اموال آنان را میان فقراء تقسیم می کردند. با این حال، راهزنی تنها کار این جماعت نبود. بیشتر این افراد به عنوان سرباز مزدور برای حکام محلی کار می کردند. یعقوب لیث بعد از ورود به جمع عیاران به سرعت توانست رهبری آنان را به دست گیرد. او ابتدا برای صالح بن نصر، یکی از حکام محلی سیستان کار می کرد اما مدتی بعد در مقابل او ایستاد و با کمک عیاران توانست صالح بن نصر را شکست دهد و خود حکومت تشکیل دهد.

یعقوب لیث بعد از شکست صالح آرام ننشست و به سراغ دیگر فرمانروایان و حکام محلی و مدعیان رفت. سیستان در آن زمان مدعی زیاد داشت. این منطقه از بغداد، مرکز خلافت عباسی دور بود و افراد زیادی در آنجا ادعای حکومت می کردند. یعقوب به جز حکام محلی، با خوارج، مدعیان سیستانی داخلی و همچنین حکام طاهری درگیر بود. او توانست تمام این مدعیان را شکست داده و سراسر سیستان را به تصرف خود درآورد.

بعد از این بود که یعقوب لیث راهی شمال یعنی خراسان شد. او قصد نابودی حکومت طاهریان را داشت. یعقوب با سلطان محمد طاهری جنگید و او را شکست داد و سراسر خراسان را به تصرف خود درآورد. بعد از این اتفاق بود که گروهی از مردم خراسان علیه او شوریدند. یعقوب از جانب خلیفۀ عباسی حکم امارت نداشت و جانشینان ایرانی خلیفه در خراسان را نابود کرده بود. گروهی از بزرگان خراسان نزد او رفته و از او طلب حکم خلیفه را کردند. یعقوب خشمگین شد و شمشیر خود را از غلاف بیرون کشید و بر زمین کوبید و گفت: «این همان حکمی است که خلیفه با آن به قدرت رسید. من هم با همین حکم به پادشاهی رسیدم.» این اخطار یعقوب باعث ترس بزرگان خراسان شد و سبب شد آنان از او اطاعت کنند.

یعقوب سپس با گروهی از علویان درگیری پیدا کرد و تا مازندران به تعقیب آنان پرداخت. شکست علویان باعث شد خلیفۀ عباسی از تهدید و لعن خود کاسته و کمی روابط خود را با صفاریان بهبود بخشد. اگرچه یعقوب طاهریان را نابود کرده بود اما حالا با علویان که دشمنان خونی عباسیان بودند، درگیر بود. با این حال، این روابط خوب زیاد به طول نینجامید. یعقوب راهی کرمان شد و بعد از تصرف کرمان به سمت فارس و شیراز لشکر کشید. در آنجا با  محمد بن واصل، والی عباسی فارس درگیر شد و بعد از یک جنگ خونین توانست او را از فارس فراری داده و راهی اهواز کند. یعقوب سپس به خوزستان لشکر کشید و توانست اهواز، جندی شاپور، شوشتر و سایر شهرهای آن منطقه را به تصرف خود درآورد. بدین ترتیب، امپراتوری صفاریان شکل گرفت.

جنگ بزرگ یعقوب با خلیفۀ عباسی

با تصرف خوزستان، یعقوب لیث با خلافت عباسی هم مرز شد. فاصلۀ سپاه یعقوب تا بغداد زیاد نبود. یعقوب می دانست که خلیفه معتمد عباسی حاضر نخواهد بود سلطنت او را تایید کند. به همین دلیل، پیش دستی کرد و نیروهایش را به سمت بغداد گسیل داشت. خلیفه هزاران سرباز ترک و عرب خود را به فرماندهی برادرش الموفق راهی جنگ با یعقوب لیث کرد. دو سپاه در نزدیکی دجله در منطقه ای به نام «دیرالعاقول» با هم درگیر شدند. در ابتدا سپاهیان صفاریان دست برتر را داشتند. یعقوب به دل دشمن زد و آنان را به عقب نشینی واداشت. نیروهای الموفق تا نزدیکی دجله عقب نشینی کردند. بعد از نزدیک شدن نیروهای یعقوب به الموفق، سربازان خلیفه آب دجله را به روی سربازان صفاری باز کردند. همزمان گروهی از سربازان عباسی، سپاه یعقوب را دور زده و چادرهای آنان را آتش زدند. حالا سربازان صفاری بین آب و آتش گیر کرده بودند. یعقوب دستور عقب نشینی داد اما لشکرش تلفات زیادی دید. نیروهای یعقوب به جندی شاپور بازگشته و در آنجا اردو زدند تا بعد از تجدید قوا بار دیگر به جنگ بپردازند.

مدت کوتاهی از شکست دیرالعاقول نگذشته بود که یعقوب لیث دچار یک بیماری سخت شد. او به قولنج کلیه مبتلا گشت و در بستر افتاد. در همین زمان، نمایندۀ خلیفۀ عباسی نزد او آمد و از او خواست شرایط خلیفه را پذیرفته و به سیستان عقب نشینی کند تا بغداد نیز حکم امارت او بر این ولایت را امضاء کند. یعقوب که در آن لحظه بیمار بود و داشت در بستر خود به سختی نان و پیاز می خورد به نمایندۀ بغداد رو کرد و گفت: «اگر خدا بخواهد و از این بیماری رهایی یابم، میان من و خلیفه شمشیر حکم خواهد کرد. اگر هم در این جنگ شکست بخورم، مرا همین نان و پیاز بس است.»

با بدتر شدن حال یعقوب، نیروهایش در سیستان و خراسان شورش کردند و به خصوص بین برادرانش درگیری پیش آمد. یعقوب قبل از مرگ برادرش عمرو را احضار کرد و نیروهایش را به او سپرد تا رهبری را به دست گرفته و آنها را به سیستان بازگرداند. در همین زمان، یعقوب لیث درگذشت و در جندی شاپور به خاک سپرده شد. عمرو لیث که مخالف سیاست برادرش بود، به سرعت به بغداد نامه فرستاد و درخواست صلح کرد. خلیفه که در زمان حیات یعقوب، طلب صلح کرده بود حالا صلح را نپذیرفت و با حالتی آمرانه به عمرو دستور داد نیروهایش را به سیستان بازگرداند تا بعدا در موردش تصمیم گرفته شود. عمرو به سیستان بازگشت. در آنجا درگیر رقابت های داخلی شد و بعد از شکست برادر دیگرش علی توانست خود را به عنوان جانشین یعقوب لیث معرفی کند. با این حال، قدرت و شکوه صفاریان با مرگ یعقوب به خاک سپرده شد. عمرو چندی بعد با سامانیان در شمال خراسان درگیر شد و بعد از شکست به دست نیروهای سلطان اسماعیل سامانی اسیر شد. سلطان سامانی عمرو را دست بسته به بغداد، نزد خلیفه فرستاد و خلیفه نیز دستور قتل عمرو را داد.

مردی که سعی داشت ایران نویی بسازد

یعقوب لیث 2

یعقوب لیث سعی داشت ایران را از زیر یوغ عباسیان خارج کند. او بر خلاف طاهریان و حکام محلی بعدی ایران، مخالف سرسخت عباسیان بود و سعی داشت بغداد را به تسلط خود درآورد. او همچنین، تلاش زیادی کرد که فرهنگ ایرانی را احیاء کند. مشهور است که زمانی یکی از شعراء نزد او آمده و در مدحش شعری عربی گفت. یعقوب بعد از شنیدن این شعر روی برگرداند و گفت شعری که نفهمم به چه دردم می خورد. بعد از این اتفاق شعرای زیادی نزد یعقوب آمده و برایش شعر فارسی سروده و صله گرفتند. در واقع، شعر فارسی نوین از سیستان و خراسان عصر صفاری آغاز و به سرعت همه گیر شد. به عبارت بهتر، راهی که بعدها سامانیان پیش گرفتند در زمان یعقوب در سیستان آغاز شده بود.

  • منبع خبر : خبرفوری