عبدالرحیم کارگر
داستان ربابه(قسمت نهم) ۰۴ آبان ۱۴۰۰
عبدالرحیم کارگر

داستان ربابه(قسمت نهم)

  نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر:     مادر ربابه دست به کار شد و  نقشه ای کشید تا بتواند کریم را زودتر به ایران برگرداند و قال قضیه را بکند .پیش دختر باسوادی از روستا رفت و گفت تا از قول ربابه نامه ای به کریم بنویسد. نامه به دست ملوانی داده شد و به […]

داستان ربابه(قسمت هشتم) ۰۲ آبان ۱۴۰۰
عبدالرحیم کارگر

داستان ربابه(قسمت هشتم)

  نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر:     دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد ابری که در بیابان بر تشنه‌ای ببارد   فصل بهار بود و باران خوبی باریده بود .گندم ها تا سینه،  و علف هم تا دلت بخواهد میان گندم و‌جوها فراوان یافت می شد. دخترکان نو رس دسته دسته از گزای کره* […]

داستان ربابه(قسمت هفتم) ۲۹ مهر ۱۴۰۰
عبدالرحیم کارگر

داستان ربابه(قسمت هفتم)

  نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر:     کدخدا از کویت برگشته بود و همگی به دیدارش می شتافتند .او همسرش را دمق و افسرده دید . در اولین فرصت که خانه خلوت شد همسرش فرصت نداد تا شوهر از او علت را جویا شود . همسر : کدخدا اتفاقی افتاده که لازم است تو هم […]

داستان ربابه(قسمت ششم) ۲۸ مهر ۱۴۰۰
عبدالرحیم کارگر

داستان ربابه(قسمت ششم)

  نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر:     چند روز از قشقرق بوجود آمده و حرف وحدیث ها گذشت و تا حدودی آب از آسیاب  افتاد ولی ربابه و فرهاد به فکر آن روزی بودند که یکدیگر را در کوه پیدا کردند و می خواستند که  آن دیدار در آبادی گم نشود. دختر دایی ربابه  که […]

داستان ربابه(قسمت پنجم) ۲۷ مهر ۱۴۰۰
عبدالرحیم کارگر

داستان ربابه(قسمت پنجم)

  نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر:   داستان گم شدن ربابه و نجاتش بوسیله ی پسر کدخدا همان شب دهان به دهان گشت و در روستا پیچید و نطفه ی شایعه ای داغ همان شب شکل گرفت . نُقل شب نشینی آنشب روستا قضیه ی فرهاد و ربابه شد و هرکسی چیزی می گفت. همسایه ی […]

داستان ربابه(قسمت چهارم) ۲۵ مهر ۱۴۰۰
عبدالرحیم کارگر

داستان ربابه(قسمت چهارم)

  نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر:     خورشید تا  پانزده دقیقه ی دیگر  داشت روی دریا چمپاتمه می زد تا یک روز دیگر را به پایان ببرد و زمینیان را به شب بسپارد.‌ ربابه با آن حجب و حیای همیشگی خود تشکری خالصانه از فرهاد نمود و‌گفت: زندگیم را مدیون تو می دانم و اگر […]

داستان ربابه(قسمت سوم) ۲۴ مهر ۱۴۰۰
عبدالرحیم کارگر

داستان ربابه(قسمت سوم)

  نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر:     فرهاد پسری خوش قد و قامت با موهایی مشکی و شلال،  و چهره ای گندمگون که تازه دیپلمش را گرفته بود و خود را برای‌ کنکور آماده می کرد . او کدخدا زاده،  فرزند اول خانواده ،درسخوان و شاگرد اول کلاس بود .اهل ورزش ،بسیار اجتماعی و‌مبادی به […]

داستان ربابه(قسمت دوم) ۲۲ مهر ۱۴۰۰
عبدالرحیم کارگر

داستان ربابه(قسمت دوم)

  نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر:   از آن سو ربابه که  کوله اش را تمام کرده بود به فکر جمع کردن کوله ای دیگر افتاد .او از بس که مشغول تیشه به ریشه زدن شد زمان ، مکان و  همراهان را فراموش کرده ،و در شیب و صعود دره ها غرق شده بود ؛ آهو […]

داستان ربابه ۲۱ مهر ۱۴۰۰
عبدالرحیم کارگر

داستان ربابه

  نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر: مقدمه: قصه ها ،مثل ها و خاطرات آیینه ی تمام نمای سرگذشت مردمی است که طی قرون متمادی کنار هم زیسته اند و حکایاتشان  شفاهی و سینه به سینه به نسل های بعد منتقل گردیده است . داستانی که قصد دارم طی چند قسمت تقدیم مخاطبین گرامی نمایم ملهم  از […]

نامه ای به قانون اساسی ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۰
عبدالرحیم کارگر

نامه ای به قانون اساسی

نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر – سلام بر قانونی که مادرت گویند واساسی ، ولی قانون اساسی جان با‌عرض معذرت گاهی فکر ‌می کنم نه قانون هستی و نه اساسی . سردمداران‌ما هرجا منافعشان اقتضا کرد مستمسکت می کنند و از ۱۴فصل و ۱۷۷ اصلت بالا می روند .گاهی هم دورت می زنند و تفسیر به […]