عبدالرحیم کارگر
سلسله ی  دامادها ….. ۲۶ آبان ۱۴۰۰
عبدالرحیم کارگر

سلسله ی  دامادها …..

نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر:   در کتب و تذکره ها آمده است که قومی چون بر ملک و‌ملتی چیرگی یافتند بنای هپل و هپو پیشه کردند . بی قاعده و‌ بی ضابطه  دارایی ها را  تملک گرفته و خوانی نه هفت رنگ بلکه هفتاد رنگ بر ایل وتبار خود رنگین کمانی کردند . نشانشان جای […]

داستان ربابه(قسمت پانزدهم و پایانی) ۱۸ آبان ۱۴۰۰
عبدالرحیم کارگر

داستان ربابه(قسمت پانزدهم و پایانی)

  نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر:   ( *گروهی بر آنند کاین مرغ شیدا* *کجا عاشقی کرد ،آنجا بمیرد*)   از قطع ارتباط کامل میان فرهاد و ربابه دو خانواده در پوست خود نمی گنجیدند  .فرهاد مشغول  به درس و تحصیلش وبه  آینده دلخوش بود ؛ ولی ربابه روز به روز امیدش به آینده و فرهاد […]

داستان ربابه(قسمت چهاردهم) ۱۷ آبان ۱۴۰۰
عبدالرحیم کارگر

داستان ربابه(قسمت چهاردهم)

  نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر:     ده روز از رفتن ربابه می گذشت وامیدها داشت به یاس مبدل می گشت .حجله و آذین مچاله شده ،قوچ و بز کدخدا به گله برگشته ،و در کل بساط عروسی را جمع کرده بودند وهر کسی پی کار و زندگیش رفته  و از این عروسی قطع امید […]

داستان ربابه(قسمت سیزدهم) ۱۵ آبان ۱۴۰۰
عبدالرحیم کارگر

داستان ربابه(قسمت سیزدهم)

  نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر:     همه ی تقصیرها گردن خانواده ی ربابه افتاد و آنها متهم ردیف اول این کوتاهی شناخته می شدند. عموی ربابه برای گلایه به خانه برادرش رفت . عموی ربابه : برادر شما که می دانستید دخترتان قابل اعتماد نیست ؛دنبال دلش می رود و آبروی هیچ کس برایش […]

داستان ربابه(قسمت دوازدهم) ۱۴ آبان ۱۴۰۰
عبدالرحیم کارگر

داستان ربابه(قسمت دوازدهم)

  نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر:     گروه چهار نفره هم بیکار ننشسته ، و درمنزل بهروز و اتاق او  نقشه ای به قرار زیر ریخته بودند. ….ربابه ظاهرا و برای رد گم کردن تا شب فرار راضی به ازدواج شود و با خانواده اش همکاری کند. …فرهاد اخم وتخم کند و کسل شود یعنی […]

داستان ربابه(قسمت یازدهم) ۰۶ آبان ۱۴۰۰
عبدالرحیم کارگر

داستان ربابه(قسمت یازدهم)

  نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر:     از فردای نشست بزرگان ،ولایتی به راه افتاد تا سمند سرکش و زین کرده ی عشق را بر زمین بزنند و عاشق و‌معشوقی را به فراق بکشانند . آیا عشق پا پس می کشید و شکست می خورد و گرگ درنده و بی رحم سنت را به زیر […]

داستان ربابه(قسمت دهم) ۰۵ آبان ۱۴۰۰
عبدالرحیم کارگر

داستان ربابه(قسمت دهم)

  نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر:     کریم  تا حدی از ماجرا باخبر گشته بود ولی نه راه پیش داشت و‌نه راه پس ؛می دانست که بازی خورده است ولی راه دیگری نداشت وباید با بزرگان خانواده  همراهی می کرد واز دیگر سو دلش هم پیش ربابه بود ؛آنها با هم بزرگ شده بودند وهمه […]

داستان ربابه(قسمت نهم) ۰۴ آبان ۱۴۰۰
عبدالرحیم کارگر

داستان ربابه(قسمت نهم)

  نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر:     مادر ربابه دست به کار شد و  نقشه ای کشید تا بتواند کریم را زودتر به ایران برگرداند و قال قضیه را بکند .پیش دختر باسوادی از روستا رفت و گفت تا از قول ربابه نامه ای به کریم بنویسد. نامه به دست ملوانی داده شد و به […]

داستان ربابه(قسمت هشتم) ۰۲ آبان ۱۴۰۰
عبدالرحیم کارگر

داستان ربابه(قسمت هشتم)

  نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر:     دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد ابری که در بیابان بر تشنه‌ای ببارد   فصل بهار بود و باران خوبی باریده بود .گندم ها تا سینه،  و علف هم تا دلت بخواهد میان گندم و‌جوها فراوان یافت می شد. دخترکان نو رس دسته دسته از گزای کره* […]

داستان ربابه(قسمت هفتم) ۲۹ مهر ۱۴۰۰
عبدالرحیم کارگر

داستان ربابه(قسمت هفتم)

  نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر:     کدخدا از کویت برگشته بود و همگی به دیدارش می شتافتند .او همسرش را دمق و افسرده دید . در اولین فرصت که خانه خلوت شد همسرش فرصت نداد تا شوهر از او علت را جویا شود . همسر : کدخدا اتفاقی افتاده که لازم است تو هم […]