نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر:   اقتباسی از حوادث و داستان های واقعی دریانوردی   ( سفر به بصره ،کویت و  عمان، وانگشت قطع شده)   دلفین ناخدا حکیم عاشق آب و  به سان پری رویان دریایی با ملوانان خود، مسرور و مشعوف شادمانه به اروند رود وارد شدند . سه روزه به بصره رسیدند […]

 

نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر:

 

اقتباسی از حوادث و داستان های واقعی دریانوردی

 

( سفر به بصره ،کویت و  عمان، وانگشت قطع شده)

 

دلفین ناخدا حکیم عاشق آب و  به سان پری رویان دریایی با ملوانان خود، مسرور و مشعوف شادمانه به اروند رود وارد شدند .

سه روزه به بصره رسیدند و به  بندر عشار* رفتند.

ناخدا :

چند روز بیشتر در عشار نمی مانیم و نمی خواهیم وقت تنگ شود کمک کنید زود بار را بزنیم وحرکت کنیم .

جاشوی سالخورده :

بله ناخدا باید قبل از اینکه بی موسوم شود به ملیبار برسیم و برگردیم .

عراق نیمی از خرمای جهان را تامین می کرد  و  از اقصی نقاط آسیا و آفریقا برای حمل  خرما به آنجا می آمدند .خرمایش آن قدر خوب بود که به هند و چین و‌ماچین هم می بردند .

قبل از نفت نخلستانها  چون گوهرانی ایستاده ، سربه فلک کشیده و بی بدیل میان دجله و فرات گنجینه ی مردم عراق بودند . جهاز بعد از  فصل برداشت خرما رسیده بود که  از همه جای خلیج به انجا می رفتند .ایرانی های زیادی هم از چا بهار تا بنادر بوشهر و هرمزگان به بصره می رفتند .

ناخدا و دستیارش اسحاق برای یافتن بار به دفاتر تجار رفتند.ترافیک زیادی از ناخدایان در دفاتر تجاری شکل گرفته بود و همگی قول و وعده های نصف و‌نیمه می گرفتند .جاشوها هم در این فرصتی که ناخدا به دنبال بار بود به بصره می رفتند وبا گشت و‌گذار در این شهر اوقات خود را سپری می کردند.

بوم ناخدا حکیم پنج روز در عشار بصره ماند، و سرانجام خرما ومقداری خرده بار بارگیری کرده و منتظر بودند تا با باد موافق  عازم کویت شوند  ،کویت در آن روزگاران میان کشورهای خلیج  نماد دارایی ،ثروت و‌مکنت بود ،زمانی که نام و آوازه ای  از سعودی ،قطر وامارات نبود کویت نگین درخشان عربِ خلیج فارس به حساب  می آمد و اغلب مقصد دریانوردان تنگسیر بود .

برای بوم و سرنشینانش هر رسیدنی آغاز رفتن بود؛

ناخدا :

کارمان در عشار تمام شده شراع ببندید تا زود حرکت کنیم .

باز باد آمد وبازِ ناخدا بال های برفی اش  را در پهنه ی ابی دریا گشود و در سفری دو روزه خود را به کویت رساند و  کنار نعگه ی شملان پهلوگرفت.

تاجر کویتی که منتظر جهاز ناخدا حکیم بود به اسکله آمد و پس از سلام واحوال پرسی با ناخدا به او‌ چنین گفت :

ناخدا باید مقداری اجناس به یمن وهند ببری واز آنجا هم کالاها و اجناسی که اماده میشه بار بزنی وبرگردی .

ناخدا :

جهاز متعلق به شماست و به یاری خدا اگر دریا رام وآرام همراه باشد  قطعا مثل همیشه کارمان درست و کامل انجام خواهیم داد ..

آنها  در کویت مقداری از خرماها و لوازم لوکس را تخلیه و اقلامی چون نفت ،گازوییل ،فانوس،لباس ،پارچه بار زدند .

دریا ناآرام بود وباز باید منتظر می ماندند تا هوا خواهار* شود و حرکت کنند .در این فاصله  اسحاق و یعقوب از جهاز پیاده شدند و پیش پسر عموی یعقوب که نزد شرکتی نفتی در انجا کار می کرد رفتند و یک شب مهمان او بودند .انها با هم سری هم به سینما زدند و فیلمی ایرانی را که هفته ای یکبار می گذاشتتد تماشا کردند.

بسیاری از جوانان بنادر و شهرهای ایران با اکتشاف نفت به کویت هجوم بردند ودر آنجا به خاطر رونق کار و‌کاسبی شاغل بودند که شاید بهبهانی ها  از جمله افراد مشهور مهاجر نشین کویت بودند و همینطور بوشهر و دیگر شهرهای ساحلی که  روزگار را در آنجا می گذراندند .

شرکت های انگلیسی ،فرانسوی و آمریکایی به وفور نفت کشورهای خلیج فارس را در اختیار داشتند واز خوان گسترده آن بهره می گرفتند .

پس از دو روز هوا مطیع ترشد و جهاز آماده ی سفر و‌ماجرایی دیگر؛ماجراهایی که هم زاد و هم کوچ دریانورد است.

مقصد بعدی انها یمن  بود،طناب ها  و شراع را بستند و از اسکله دور شدند .دلفین عشقش دریاست و بازی با موج ها .بی موج مرده است و بی باد چون مردابی راکد .

دوباره به قلب دریا زد تا سرنشینانش را به دیاری دیگر ببرد.

.مهمترین بندر بین راهی برای سفر به ملیبار   یمن جنوبی و ” بندر الضیمر”  بود که لنج های منطقه ی تنگسیر زیاد در آن پهلو می گرفتند . ولی بنادر دیگری مثل غنیزه, مروات, عدن, عدیده, گشن و لیهوت هم بسته به نوع باری که در کویت بارگیری میشده میزبان لنج های تنگسیری بوده اند.در بندر بین راهی فقط تخلیه صورت میگرفته و کمتر بارگیری  انجام می شده است. فقط ماچیله(توشه راه ملوانان) کامل میشده و ناخدا دستور حرکت به سمت  ملیبار رو صادر میکرده است.

ولی چون ناخدا حکیم برای عدن خرما بار داشت باید می رفت و بارش را تخلیه می کرد و‌از آنجا عازم ملیبار می شد.

ده ساعت راه رفته بودند و جاشوها مشغول مرتب کردن بارهای روی سطحه بودند تا هنگام باد و احیانا طوفانی اذیت نشوند.جرثقیلی که ناخدا به تازگی انرا نزدیک به سینه قرار داده بود یار و یاور جاشوان در جابجایی بارها بود.

همگی سخت در تکاپو بودند .

اسحاق :

بهمن شما سری به کرن *بزن و روغن کاری و مرتبش کن .

بهمن :

حتما و با کمال میل .

بهمن  که با  جرثقیل کار می کرد در یک کوتاهی ناگهان انگشتش لای زنجیری گیر کرد و دادش به هوا رفت.حوادث دریا و جهاز چون درنده ای بی رحم همواره در کمین دریانوردانند.

همگی دست از کار کشیدند و به دور فرد آسیب دیده حلقه بستند .کمک های اولیه و بسیار ابتدایی درد جاشو را آرام نکرد .خون مثل فواره از دست و انگشتان بهمن بیرون می جهید و او را کاملا بی حال وبی هوش کرده بود.روغن ترمز و خاکستر هم کارساز نبود

بهمن در عین بی حالی :

ناخدا فکری به حالم کنید دارم می میرم  .

ناخدا :

مجرا *را عوض کنید  و به جای عدن باید راه  بوالخیر  را در پیش بگیریم  تا فکری به حال بهمن نماییم .

جهاز در لنگرگاه لنگر انداخت ؛ساحل نشینان که لنج را می شناختد از مراجعت زود هنگام آن تعجب کردند و نگران شدند .

ماشوه ی گسلی*به آب انداخته شد وبه جز دو نفر جیده  همگی به خشکی آمدند .

بی درنگ فرد آسیب دیده را به بیمارستان رساندند و‌مداوا کردند .

قرار شد که فردا دوباره حرکت  خود را به مقصد عمان را ادامه دهند .

ابری پاییزی که بوی باران می داد رفته رفته آسمان را فرا گرفت و رعد و برقی حسابی دریا را پوشاند و روشن می کرد .شب  ناخدا با نگرانی خوابید و دلواپس بوم و بارهایش بود ؛نصف شب صدای تپ تپ باران بر گل های پشت بام ناخدا را بیدار کرد ؛او‌که خانه اش نزدیک ساحل بود خود را به انجا رساند ولی دریا را آرام دید و خوشحال شد و رفت خوابید .

روز بعد باران بند آمده بود؛ولی وضعیت دریا هوای گرگ ومیشی و نامشخص بود.

چون جاشوی آسیب دیده وضع خوبی نداشت ناگزیر او را در بوالخیر جا گذاشتند و‌مهیای رفتن به لنج شدند .دریا کم کم داشت مواج می شد وباد شمال نرمی در حال وزیدن بود ولی ناخدا گفت:

لنگر را بالا بکشید و شراع را روی فرمن قرار دهید که این باد ما را به خوبی خواهد برد .موتور را روشن کنید که درنگ جایز نیست .

دو ساعتی رفته بودند که باد شدت بیشتری به خود گرفت و‌موج ها بالاتر امدند و بیم خیس شدن خرماها و اجناس می رفت که ناخدا به چند جاشو گفت:

زودتر  تلباس*ببندید تا بارهای مردم خیس نشود .باید اعتبار خود را از دست ندهیم . در برابر دارایی مردم مسوول هستیم .

چند جاشوی فرز وزرنگ تلباس را بسته و خیال ناخدا را  از این بابت راحت کردند.

ناخدا گاهی خودش هم در امور جهاز ورود می کرد .او طناب شراع را سفت تر کرد تا بوم سرعت بیشتری بگیرد.باد هم حسابی کمک کار شده بود و بوم در محاصره ی موج ها چون جهاز اسباب بازی بچه ها که از جنس حلبی ساخته می شد شرحه *می خورد و جانانه می تاخت .

هر ساعت باد شمال بر شدت خود می افزود و بوم هم  بی محابا به سمت جنوب می رفت .نزدیک به دو روز  با سفید آبه ی موج جنگی نابرابر داشت .ناخدا که اوضاع را مساعد نمی دید وتجربه به او‌می گفت که باید مواظب این باد باشد  به سمت دیره *رفت و به سکونی *گفت :

مجرا را به سمت جزیره ی کیش بچرخان  و چون می خواست مسیر را به سمت مشرق بچرخاند خودش وارد عمل شد و  پشت دولاب* قرار گرفت تا لنج دچار مشکلی نگردد.

بوم بعد از سه ساعت و قبل از غروب آفتاب در پشت جزیره وسمت جنوبی آن پناه  گرفت و‌ناخدا نفس راحتی کشید .جاشوها هم پس از دو روز کلنجار با باد و دریا هر کدام به گوشه ای پناه بردند تا استراحتی کنند.

ناخدا پیاده شد و مدارک را به پاسگاه جزیره تحویل داد و دوباره به جهاز برگشت .

باد شمال تا‌نیمه ی شب حسابی  از خجالت دریا در آمد .سپس  زوزه کشان جزیره را پشت سر گذاشت و رفت تا دریا نفسی تازه کند .

ناخدا  صبح زود:

دریا ارام شده من میروم مدارک رو از پاسگاه می آورم شما هم بعد از صرف صبحانه آماده ی حرکت شوید.

با آرام شدن هوا حکیم  مدارک را برداشت ودستور حرکت را صادر کرد.

باد شرطه و‌موافق بود .دو روز دیگر رفتند و از تنگه هرمز گذشتند و پس ازشش شبانه روز و گذشتن از خلیج فارس که  مثل کف دست ان را می شناختند   به  بندر عدن واقع در یمن بعد از تنگه   رسیدند .

انجا نیز یک هفته ماندند .مقداری از بارها را تخلیه کرده و ماچله شان را نیز  تجدید نمودند  . عدن به منزله ی کاروانسرایی و  اتراق گاهی موقت،جهت تازه کردن نفس  و گرفتن معلم * وحرکت دوباره بود .یمن از دیر باز مراوداتی خوب با ساحل نشینان ایران داشته است به خصوص نواحی جنوبی که  فاصله ی مکانی کمی باهم دارند و رفت و آمدها بیشتر می باشد.

همه جاشوها بویژه اسحاق ویعقوب که در انتظار  وصال یار بی قرار بودند برای حرکت آخر به سمت هند لحظه شماری می کردند.

اسحاق به ناخدا رو کرد و گفت :

کی حرکت می کنیم ؟

ناخدا :

باید چند روز صبر کنیم تا اقیانوس مساعد گردد.نباید بی گدار به اب زنیم .

همگی منتظر بودند تا ناخدا روز حرکت را تعیین نماید و این خوان هفتم و بزرگ  سفررفت ، پر‌مخاطره ترین مسیر بود که باید با برنامه و درست انجام شود .هرگونه خطای محاسباتی ممکن بود به قیمت جان همه ی آنها تمام شود..

برای رفتن به ملیبار هند آنها دو مسیر داشتند ؛یکی  راه میانبر و عبور از وسط اقیانوس که نزدیکتر بود و راه کناره که از سواحل پاکستان می گذشت و امن تر ، ولی دورتر  .

ناخدا باید مشخص می کرد که از کدام راه برود و باید زودتر تصمیمش را می گرفت .

 

بندر عشار:بندری نزدیک بصره

خواهار:ارام

کرن:جرثقیل

مجرا :مسیر حرکت لنج

ماشوه ی گسلی :قایق که بکسل و دنباله ی لنج است

تلباس:پرزنتی که برای جلوگیری از ورود موج به لنج در حاشیه ی آن بسته می شود.

شرحه:قرار گرفتن در مسیر موج

دیره:قطب نما

سکونی:سکاندار

دولاب:فرمان لنج

معلم : راهنمای لنج در سفرهای دریایی

  • منبع خبر : نصیر بوشهر