* دم دم سحری عامو غلوم و بهترین باقله دنیا* ✍️ماشاالله زنگنه عامو غلوم‌هم که با زنش جنب مجت زندگی میکردن کلیل دار مجت هم بید . تو خونه شون بهترین و قشنگ ترین گولی ها که به براق مشهور بیدن زندگی میکردن ، گولی های که بعضی ها شون سفید مثل برف و چیشای […]

* دم دم سحری عامو غلوم و بهترین باقله دنیا*

✍️ماشاالله زنگنه
عامو غلوم‌هم که با زنش جنب مجت زندگی میکردن کلیل دار مجت هم بید . تو خونه شون بهترین و قشنگ ترین گولی ها که به براق مشهور بیدن زندگی میکردن ، گولی های که بعضی ها شون سفید مثل برف و چیشای به رنگ ابی مثل دریا و بعضی ها هم گل باقله ای با چیشای میشی و پشم الود زن و مرد سی گذران زندگی شون دست در دست هم کار میکردن خانی (اسم زنش )باقله میپخت و پسین پشت خونه حسین گرگو که سایه بلندی بید بساط باقله فروشی اش پهن میکرد و بهترین و خوشمزه ترین باقله دنیا پیاله ای یه قرون با اوشه خوشبو می فروخت .
ما بچه ها قبل از رفتن به بازی و شنو دریا و لوت کردن اول باقله “خانی” میخوردیم تا شارژ بشیم خانی ، یه روز رفت که بره سنگی طرف عمارت کپتان که حالا بانک صادرات شد تو راسه ظلم اباد با کامیونی تصادف کرد و هیچگاه نه او به عمارت رسید و نه ما بچه های محل بساط باقله خانی را دیدیم عامو غلوم تنها شد وروزگارش با گولی های براقش میگذروند گاهی هم شکایت میکرد که غریبه های که نه مال محل هسن دیده که کمین میکنند گولی هاش می دزدن و تو گونی میکنند ودر میرن اما کار اصلی عامو غلوم تو ماه رمضون شروع میشد دم دم سحری محل بید توسون و زمسون بهار و پائیز هوای صاف و اووری بارونی و سرد و گرم ورطوبتی یک ساعت قبل از سحری از سر شیلات تا شرکت اتی پی ام یا بهتر بگم از خشم شمالی و مابینی تا هیرونی دمام میزد و میخواند خداوندا تو ستاری همه خوابند تو بیداری و دمام میزد عامو غلوم یه دمام ری کولش یه چراغ فانوس تو دست چپش و شو های بارونی هم گونی ری سرش مردم را بیدار میکرد گاهی هم سحر ها بچه ها باهاش شوخی های میکردند ولی کمک حالش هم بیدن سی روز ماه رمضون که تموم میشد و عید فطر میشد عامو غلوم در خونه تک به تک محل می رفت و عیدی اش که همو دستمزد یک ماهه اش باشه میگرفت اهالی محل هم دوسش داشتند عید فطری بید عامو غلوم در خونه ای تک تک میزنه طرف که گویا کرایه نشین بیده میگه کیه؟ عامو غلوم میگه مونوم که هر سحر بیدارت میکردم سی سحری حالا امدم عیدیم بگیرم یارو هم سیش میگه بیو تو سرا تا عیدیت بدمت ، طرف عامو غلوم گیر میاره دوسه تا کشیده میزنتش که سی روز ننهادی خو راحتی بکنم از دست تو سرکار چرت میزدم نزیک بید اخراجم کنن حالا دنبال پیل و عیدی میگردی تا نگو یارو غریبه بیده و رسم ما نمیفهمیده و فکر میکرده عامو غلوم سی عمدا میاد پشت خونه اش دمام میزنه که با وساطتت بزرگون محل یارو از عامو غلوم دلجوئی کرد و شدند رفیق هم