داستان دریانوردان تنگسیر(قسمت سوم)
نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر: اقتباسی از حوادث و داستان های واقعی دریانوردی (آغاز سفر) آفتاب تابان چتر خود را بر آب آبی دریا گستراند و موج ها با قدقامت و انعکاس نور ،خورشید رادر دامن خود به ساحل بوالخیر هدیه کردند . بندر بوالخیر دیاری که نزدیک به صد سال پذیرای لنجها […]
داستان دریانوردان تنگسیر(قسمت دوم)
نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر: اقتباسی از حوادث و داستان های واقعی دریانوردی (انجام مقدمات سفر) سفر پر از اموختن و تجربه هاست ،گاهی تلخ وگاه شیرین. سفر در ذهن گنگ مرغ مهاجر غریزه را قلقلک می دهد و آشیان می سازد و مرغ مهاجر بوم دائم در گیر ودار سفر وهجرت است […]
داستان دریانوردان تنگسیر(قسمت اول)
نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر: اقتباسی از حوادث و داستان های واقعی دریانوردی …. مقدمه : (جان تقدیم نان ) این نوشته را تقدیم می نمایم به پدربزرگوارم، ناخدا عبدالکریم کارگر و به روح جاودانی همه ی ناخدایان وجاشوانی که در سفرهای دریایی و ملیبار رفتند و دیگر بر نگشتند . یکی از […]
سلسله ی دامادها …..
نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر: در کتب و تذکره ها آمده است که قومی چون بر ملک وملتی چیرگی یافتند بنای هپل و هپو پیشه کردند . بی قاعده و بی ضابطه دارایی ها را تملک گرفته و خوانی نه هفت رنگ بلکه هفتاد رنگ بر ایل وتبار خود رنگین کمانی کردند . نشانشان جای […]
داستان ربابه(قسمت پانزدهم و پایانی)
نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر: ( *گروهی بر آنند کاین مرغ شیدا* *کجا عاشقی کرد ،آنجا بمیرد*) از قطع ارتباط کامل میان فرهاد و ربابه دو خانواده در پوست خود نمی گنجیدند .فرهاد مشغول به درس و تحصیلش وبه آینده دلخوش بود ؛ ولی ربابه روز به روز امیدش به آینده و فرهاد […]
داستان ربابه(قسمت چهاردهم)
نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر: ده روز از رفتن ربابه می گذشت وامیدها داشت به یاس مبدل می گشت .حجله و آذین مچاله شده ،قوچ و بز کدخدا به گله برگشته ،و در کل بساط عروسی را جمع کرده بودند وهر کسی پی کار و زندگیش رفته و از این عروسی قطع امید […]
داستان ربابه(قسمت سیزدهم)
نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر: همه ی تقصیرها گردن خانواده ی ربابه افتاد و آنها متهم ردیف اول این کوتاهی شناخته می شدند. عموی ربابه برای گلایه به خانه برادرش رفت . عموی ربابه : برادر شما که می دانستید دخترتان قابل اعتماد نیست ؛دنبال دلش می رود و آبروی هیچ کس برایش […]
داستان ربابه(قسمت دوازدهم)
نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر: گروه چهار نفره هم بیکار ننشسته ، و درمنزل بهروز و اتاق او نقشه ای به قرار زیر ریخته بودند. ….ربابه ظاهرا و برای رد گم کردن تا شب فرار راضی به ازدواج شود و با خانواده اش همکاری کند. …فرهاد اخم وتخم کند و کسل شود یعنی […]
داستان ربابه(قسمت یازدهم)
نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر: از فردای نشست بزرگان ،ولایتی به راه افتاد تا سمند سرکش و زین کرده ی عشق را بر زمین بزنند و عاشق ومعشوقی را به فراق بکشانند . آیا عشق پا پس می کشید و شکست می خورد و گرگ درنده و بی رحم سنت را به زیر […]
داستان ربابه(قسمت دهم)
نصیربوشهر – عبدالرحیم کارگر: کریم تا حدی از ماجرا باخبر گشته بود ولی نه راه پیش داشت ونه راه پس ؛می دانست که بازی خورده است ولی راه دیگری نداشت وباید با بزرگان خانواده همراهی می کرد واز دیگر سو دلش هم پیش ربابه بود ؛آنها با هم بزرگ شده بودند وهمه […]
Thursday, 21 November , 2024