نصیر بوشهر – هلنا سعادتمند – حیوان تنومند تکانی به خود داده بزور از باطلاق راهی میجست و خود را بالا میکشید چشمان درشتش را به اطراف چرخاند اندام غرق در گل و لای خود را بسوی درختی کشاند شاخهایش را به تنه درخت سایید و تکیه داد زبانی به دور دهان خشک و تشنه […]

نصیر بوشهر – هلنا سعادتمند – حیوان تنومند تکانی به خود داده بزور از باطلاق راهی میجست و خود را بالا میکشید

چشمان درشتش را به اطراف چرخاند اندام غرق در گل و لای خود را بسوی درختی کشاند

شاخهایش را به تنه درخت سایید و تکیه داد

زبانی به دور دهان خشک و تشنه اش کشید

صدای بلندش در سراسر هور پیچید

گویی شکایت آدمیان را به کائنات میبرد

حیوان زبان بسته میدانست باردار است

میخاست به هر شکلی آبی بیابد و سیراب شود

با خستگی کنار باتلاق براه افتاد

یادش افتاد چه روزهای خوشی در همین هور شناکنان بدنبال دوستانش بود و هرگز نمیدانست تشنگی چیست

اکنون در مسیر میدید دوستانش را که با کامی تشنه در جستجوی آب جان داده اند

حیوان زبان بسته همچنان میرفت و از دور آب خروشان را میدید و باهیجان بیشتری میرفت تا به آب برسد و بعد دوستانش را نیز خبر دهد

تشنگی امانش را بریده بود نگاهی به شکم برآمده اش انداخت با پوزه اش کمی شکمش را خاراند و مجددا برای رسیدن به آبی که در دوردست میدید براه افتاد

اما هر چه میرفت آب هم دورتر میشد

خورشید گویی تمام قدرت خود را به رخ میکشید گاومیش ایستاد چند نعره کشید صدایش سراسر هور پیچید زانو زد سایه چند لاشخور را که بر بالای سر دید فهمید به آخر کار رسیده زبان خشکش از دهان بیرون افتاد و چشمانش بدون آنکه بسته شود به هورالعظیم خیره ماند

 

  • منبع خبر : نصیر بوشهر