نصیر بوشهر – منصور بهرامی – دریا طیفونی بیدو جهاز شهان بارسنگین و سردر گریبون،رو کول موجا سوار بید و مرمّا میکرد ،انگار سوار لوکن.اشکه میزد و پیش می رفت. شوو طیفونی رو دریا‌.صدای فیکی باد شمال،ناخدا گلهلو کرده بید.دریا هُفکه می داد و موج چهار بس جهاز می لرزید.صدای غمبه دریا و فیکی باد […]

نصیر بوشهر – منصور بهرامی – دریا طیفونی بیدو جهاز شهان بارسنگین و سردر گریبون،رو کول موجا سوار بید و مرمّا میکرد ،انگار سوار لوکن.اشکه میزد و پیش می رفت.
شوو طیفونی رو دریا‌.صدای فیکی باد شمال،ناخدا گلهلو کرده بید.دریا هُفکه می داد و موج چهار بس جهاز می لرزید.صدای غمبه دریا و فیکی باد شمال ،ناخدا گلهلو کرده بید.فکر و خیال دنیا و روزگار و زندگی،تو قماره خو از چیش همه دُزیده بید.
ذام میش صفر و عبدو بید…چه شو سنگینی…!طیفون لشکر موج رونی دهل بوم می کرد و موجا یکی یکی خو شو قد بُرد و دهل بوم می زدن و بوم رش بار می کرد.موج مرده یهو زیر بوم خالی میکرد.که حالا واری بشه یا موج دیگه…دونه های رش مث گوگ زر می خوردن و از پنجری قماره پشک می خورد داخل.مث هُفکی نهنگی گشنه. لشکر موج که کف چیل اورده بیدن،تو تاریکی شو برق می زدن و دریا لیت کرده بید…
عبدو که از وهم شو طیفونی دریا و هیبت موجا کر گویم ویسیده بید و زبون قفل کرده بید،معلوم نبید که چه فکری تو سر و گوشش وینگه میده؟!
میش صفر تلوار رو بارها میکشید کل محمود تو قماره جمب ناخدا رسول نشسه بید و تو بهر پرپروکی بید که دور چراخ و چمنی وشعله فانوس تو صندوق دیره.سی ناخدا گفت.
(میگم ناخدا رسول ،هوا خیلی پُر کرده .دریا حسابی چیل کرده.
مث لوکِ مَس بولیمبه میده.ناخدا سیلش کرد و گفت پناه بر خدا….
میش صفر بعد چوی رخت و نهاد رو صندوق دیره سی ناخدا.
ناخدا رسول از بس سیل تو تاریکی کرده بید و پی جور مجرا سی بوم ،چیشاش سرخ و زیرش پف کرده بید…همیطور که چوی مر میکشید.سی میش صفر گفت.
عامو میش صفر یادم می یاد دریا از امشو بد تر بید ودریا غیابل و هوا سرد جون سالم در بردیم!همش دس خوشن….او خالقن و ما مخلوق…..
ناخدا خیلی تو فکر خونوادش بید.تو فکر عیالش که یه عمر با سختی زندگی کرده و همش پا جوراب بیده عباسعلی و خواه خضر و کنار مهنا سی دعا و نذر و نیاز سی سلامتی ناخدا تو سفر دریا.
عبدو انگاری رو گویّم میخش کرده بیدن!تک و تنها تو تاریکی گم بید و گلهلو صدای شروه خونیش شنیده می شد.
او همی طور که دلش شهان غم و غربت و غریبی تو دریا بید و ترس و جکوم ای شو طیفونی که غاره داد و گفت…..
(ناخدا…ناخدا رسول….بیین سیل عامو صفر کل محمود بیین سیل ای چنن ؟چه قشنگن.برق می زنه چه بویی میده بو عطر گلاب و گل محمدی.نمی فهموم از کمو طرف اومد و خوش زد قد تخت سینه مو….بو عطر ملیواری میده‌
سی ناخدا چند رنگن یا خواجه خضر.یا. بی بی حکیمه….بو عطرش گیچم کرده..الله اکبر…
بعد با خارکوری خوش رسوند تو قماره.همه با تعجب سیل هم میکردن.حالا فقط صدای موج بید و فیکه باد..
عامو درویش از خن تفر بالا اومد و رفت جمب ناخدا وباندیکو از دس عبدو گرفت و همیطور که هوی بوش می کرد یهو چنگش تند تند واز و بسه می کرد و یک آوازی خوند که ارواح بووی بلبل باغی.حالا همه با تعجب سیل همدیگه میکردن وعامو درویش گفت….ناخدا ای یخیری داره ،چه می گی؟ناخدا جوابش داد ….ای بووا چیز غریبین،بهترن فرش بیدیم تا بره تو باغسون تو جزیره شمالی….بعد باندیکو از دس عامو درویش ورداشت و داد دس عبدو و گفت‌.بیه برو بالی قماره و فرش بده.
عبدو از ناخدا ورداشتش و رفت بالی قماره چنگش ماچ کرد و بوش کرد و یا علی گفت و یک بغلی زدش که تو تاریکی شو گم شد و با صدای بلند می خوند و صداش لیسه نمی شنیدن وحالا دیگه جهاز رو موجا اشکه میزد و رش پشک میخورد تو بوموهمه تو قماره رفتن.
هوا که روشن می شد و رادیو تو قماره روشن کردن سی صدی اذون صب….با صدای اذون هوا سامه می شد و موجا کوچیک و کوچیکتر می شدن وبوم حد رو رو مجرا پیش می رفت…..عامو درویش آروم سی ناخدا گفت باور کن….ای باندی خواری بید….قربون بزرگی خدا……
بوم حد رو و بچه موجا می تنگید و پیش می رفت…..

پایان……


کلمات
طیفونی…..طوفانی.
شهان…..پر
کول….دوش
مرما….تلو تلو
اشکه….وقتی جهاز ضربه می زند به موج.دانه های آب که مثل باران به داخل جهاز می پاشد…
فیکی….صدای سوت باد
چهار بس….چهار طرف
صدای غمبه….صدای خشم
فیکه…سوت
گلهلو….پریشون.
قماره….اطاقی در عقب جهاز مخصوص ناخدا
ذام….نوبت
دهل…شکم جهاز
گوگ….وسیله ای چوبی برای بازی در قدیم.
سلو….آرام
گویم….چهار چوبی در اطراف و عقب جهاز.
گلهلو….پریشان.
جکوم…ترس
بانده….نوعی پرنده دریایی.
چنگش….نوکش
پشک….پرت کردن به اطراف
و…..مجرا ….سمت و سو

  • منبع خبر : نصیر بوشهر