نصیر بوشهر – منصور بهرامی – شووا همراه قصه ها میون کلام شیرین بی بیم غرق تخیلات بیدیم و مث اوهیدی چابک تنگل تنگو ایل و اوول می رفتیم وپی جریانی چپلی که سر بی بیم اومده بید.. او شو یهو با صدی تک تک در سرامو همهء رمز و راز قصه از فکر پریشونمو […]

نصیر بوشهر – منصور بهرامی – شووا همراه قصه ها میون کلام شیرین بی بیم غرق تخیلات بیدیم و مث اوهیدی چابک تنگل تنگو ایل و اوول می رفتیم وپی جریانی چپلی که سر بی بیم اومده بید..
او شو یهو با صدی تک تک در سرامو همهء رمز و راز قصه از فکر پریشونمو فر کرد وهمه پره شدن…فت فور همیچی به حال عادی بر گشت.صدی پوی بووام بید.ها خوش بید.بی بیم مث برق نی قیلون از دس دیم ورداشت و دیم سیش گفت دیدوش کردم…
مخلص بووام لباس خونه که بر کرد اومد جمب دیم.دور منقل تشی.سی چوی تازه دم…با تخمک کدو و نخود و کشمش گرم و تازه همه دور خوش جمع میکرد.حالا همه انتظار رفتن بی بیم بیدن سی قصه…او نی قیلون کر دیوار نهاد بعد دو تا دسش رو زمین نهاد و کمک دو تا پاش تو بوتی یالله…یالله گفت و بلند شد ویسید.دلم خیلی سیش می سوخت.کمرش و زانوش عذابش میداد…خوش می گفت .ای به پیچی پیری تاتی تاتی رو افتاد و رفت تو اطاقش….
وختی رفت داخل ما هم یکی یکی یبونی می گرفتیم و پس سر بی بیم رفتیم جمبش.بووام خوش می فهمید که ما تو اطاق بی بیم می خوسیم.یعنی فقط سی قصه تو اطاق بی بیم می چسپید.قصه هایی که سیمو می گفت و ما با قصه های خاطره انگیز و پر رمز و راز تا دیر وخت گلهلو آدما و حیونای وحشت ناک قصه ها می شدیم.سی همی دونگ خو می شدیم.یهو سی مو میگفت قربونتون بشم عزیزم اگه بوواتو بیات اینجا روسویی در می آره و میگه هنوز بیدارین.یعنی غاره میده و نک نحیبتو میده….بخوسین تا خو آدمی خوب بی بینین…چیشمو می بسیم و گلهلو پی جور آدمی خوب تو خومو.دیگه نمی فهمیدیم کی صب می شه.
صبا وختی بی بیم نماز صب بجا می یورد با صدی الله و اکبری که میگفت بیدار می شدیم و متوجه صب می شدیم.مو بچهء گتو خونه بیدم.دیم میومد و چند قرون پیل میدادم و میگفت برو پنج تا نون بیار و تندی بیو…ای کار هر روز و شو ما بید.با قصه های بی بیم گت می شدیم.
یه شووی که بووام رفته بید سفر دریا دیم با دریا ورار داشت و ما با قصه های بی بیم که سیمو می گفت فضای خونمو خیلی خوش بید.فقط سی قصه ها…..
بی بیم شووا از بال مقناش قرص و شکولات در میورد و میدادمو بعد سیمو قصه می گفت تا دونگ خو می شدیم.او شو هوا سرد و بارونی بید.دیم تو فکر بووام بید که اگه رو دریا باشه چه روزگاری گرفتار هسن؟
همو شو که بارون سیلابی می بارید،با صدی تپ تپ دونه های بارون مروارید نشون که مث رنگی گوشنواز می شنیدم و دیم و بی بیم سیل سفق خونه می کردن و یالله یالله که خونه چکه نکنه……
تو شو بارونی سیمو قصه پازنگولی گفت.باد شمال ابرا پکه پکه ای کرد و ماه ازپس تکه ابری از لنگه در اطاق که واز بید نور پشک خورده بید تو اطاق رو گلی گبه ای قدیمی که پهن بید.
از سر جام سرک کشیدم در و از اونجا ماه که میون ستاره ها ایل و اوول گلهلو ستاره بختم بیدم که هر شو بی بیم میگفت….

  • منبع خبر : نصیر بوشهر