میشت خورشید مثل اکثر هم محلیام دریانورد بید یعنی اول جاشوئی کرده بید بعد از سه سال پیشرفت کرده طباخ و بعدش خوش نشون داده بید تو تعمیر موتور لنج شده بید موتوریست و الان چند سالی ان که ناخدا یا بقولی ناو خدان عمرش بیشتر از اینکه تو خشکی گذرنده باشه تو دریا و […]

میشت خورشید مثل اکثر هم محلیام دریانورد بید یعنی اول جاشوئی کرده بید بعد از سه سال پیشرفت کرده طباخ و بعدش خوش نشون داده بید تو تعمیر موتور لنج شده بید موتوریست و الان چند سالی ان که ناخدا یا بقولی ناو خدان عمرش بیشتر از اینکه تو خشکی گذرنده باشه تو دریا و موج ها شو روز و روز شو کرده میگفت دریا وقتی اروم وخوارن مثل بچه کوچیک که خوهن میمونه و وقتی موج هاش تند و جهاز بالا و دومن میره مثل جوونی ادمن میشتی خورشید هر وقت دریا میرفت مخصوصا بحرین مسقطی بحرینی با خوش می اورد وزنش میشتی مدینه که خیلی هم مهربون بید مو که می رفتم خونه شون صدام میزد و کمی مسقطی تو یه برگ دفتر گاهی میکرد و دسم می دادو مو همونجا تو سراشون ترتیبش می دادم مسقطی بحرین خیلی خوشمزه و نرم و کش میومد وبو عطرش به هوا می رفت .

یه روز مغرب فکر کنم ساعت ۸ بید که رفتم خونه شون دنبال حسینو که بریم دم سراشون زیر روشنائی تیر برق کیچه شون بشینیم و گپ بزنیم بواش میشتی خورشید که تازه از سفر انده بید گفت حسین رفته خونه داداش اینا ( خواهرش) و بیو داخل بشین سی تلویزیون کن تا بیاد مو هم رفتم کنار اوشی ( محلی بود که یه شیر اب داشت و ظرف و ظروف را انجا می شستند و بوسیله لوله ای اب مصرفی به چاه فاضلاب هدایت می شد ) پاهام که کم وبیش خاکی بید شستم و رفتم داخل زیر پنکه و نور مهتابی نشستم سی تلویزیون کردن چند دقیقه ای تبلیغ تلویزیون شاب لورنس و پودر لباسشوئی دریا و تیغ صورت تراشی ناست کردو بعدش اهنگ و مارش اخبار .
اخبار که شروع شد فکر کنم مستجاب الدعوه بید که اخبار می گفت وگفت اقای کسینجر وزیر خارجه امریکا بنا به دعوت همتای ایرانی خود جناب ارسلان خلعتبری برای دیداری چند روزه وارد ایران شد و در فرودگاه مهر اباد مورد استقبال مقامات ایرانی و سفیر و کاردار امریکا قرار گرفت همینطور که هی گوش می دادم و سی میکردم گفتم عمو خورشید ای مردک کت و شلوار سیاهو که از امریکا اندن ایران کی ان ( کیه) سیلم کرد و گفت یعنی تو میخوای با حسینو ما امسال بشی کلاس هفتم گفتم بله عمو خورشید گفت تو مدرسه چه یادتون دادن یعنی تو الان سی تلویزیون هم کردی نفهمیدی مردک اخباری چه گفت ؟ مو سرم زیر انداختم گفت حالا اگه فیلم سرخ پوستی بید که تو تلویزیون رفته بیدی خو عمو ای شاه امریکا بید ها امده چند روزی ایران هواخوری و واگرده ات فهمی ( فهمیدی) گفتم بله عمو خورشید تو وسط اخبار حسینو امد و مو از دست بواش راحت کرد و رفتیم زیر نور چندل برق کیچه یک ساعتی گپ و گفت کردیم و بعدش مو رفتم خونه تا فردا شو که باز همون ساعت و وقت رفتم خونه شون تا اول اخبارن و حسینو طبق معمول خونه دده اش اینا رفته و مو هم رفتم داخل خونه منتظرش اخبار که شروع شد مستجاب الدعوه راجع به جنگ ویتنام داد سخن دادو گفت اقای کسینجر که به دعوت همتای ایرانی خود در سفر به ایران به سر میبرد بخاطر مسائل جنگ ویتنام اقای نیکسون رئیس جمهور اورا احضار و ایشون امروز ساعت ۳ سفر خود در ایران را نیمه تمام وبه امریکا بازگشت مو گفتم عمو خورشید ببخش ها چه وابید سیچه ای مردک واگشت ولاتشون گفت عمو تو نمی خوای مثل کوکات با سواد وابی ای مردک عمو شاه امریکا بید ها انگاری خیلی ناراحت بید هی می رفت تو پله های طیاره که بالا می رفت مو سی چیشاش کردم خیلی بی دماغ بید( ناراحت) مو ادم شناسم می فهمی سیچه رفت گفتم نه عمو گفت معلوم بی ای ادم کوموی بید( شکمو) و دیشو قلیه تند وفلفلی داده بیدنش امریکائی ها هم استیک خور سی همی قهر کرد و رفت حالا خدا رحممون کنه کینه کوم هم ۴۰ سال ان.

  • منبع خبر : نصیر بوشهر