باور و عقلانیت ( ایمان و خرد ) سن برنارد (۱۰۹۰-۱۱۵۳)وقتی شنید که پییر لو ونرابل (۱۰۹۲-۱۱۵۶) راهب، برای شناخت بیشتر اسلام در حال ترجمه قران است، گفت که هیچکس برای مبارزه با مسلمانان نیازی به فهم قران ندارد؛ کافی است آنها را کشت!( ژرژ مینوا ۲۰۱۶ص۲۵۷) ساعت ۹:۳۰ صبح روز بیست و ششم ژوییه […]

باور و عقلانیت ( ایمان و خرد )

سن برنارد (۱۰۹۰-۱۱۵۳)وقتی شنید که پییر لو ونرابل (۱۰۹۲-۱۱۵۶) راهب، برای شناخت بیشتر اسلام در حال ترجمه قران است، گفت که هیچکس برای مبارزه با مسلمانان نیازی به فهم قران ندارد؛ کافی است آنها را کشت!( ژرژ مینوا ۲۰۱۶ص۲۵۷)
ساعت ۹:۳۰ صبح روز بیست و ششم ژوییه سال ۲۰۱۶ یعنی نزدیک به هزار سال بعد از توصیه سن برنارد در کشتن مسلمانان، دو جوان مسلمان وارد کلیسای شهر روئان در نزدیکی پاریس شده و کشیش ژاک هامل ۸۶ ساله را درست جلوی چشمان حاضرین در کلیسا که جوانترینشان۷۲ سال داشت سر بریدند و سپس نفرات حاضر در کلیسا را به گروگان گرفتند. پس از ساعاتی و با دخالت پلیس و قتل دو تروریست ماجرا خاتمه یافت.
چه سخن سن برنارد و چه عمل دو جوان مسلمان ممکن است از یک ریشه تغذیه شوند البته اگر عوامل روانشناختی را نادیده بگیریم!

ایمان داشتن در قرون وسطی یعنی اینکه حقیقت نزد « من » است! پس نمیتوانم خلاف آن را پذیرا باشم! وقتی ما یقین داشته باشیم که حقیقت را یافته ایم عقاید دیگران را پوچ و یا شاید آنرا دروغ خواهیم انگاشت! کیست که به امر غلط ایمان داشته باشد؟ « حقیقت ابدی و جهانی است و متفکران مسیحی در قرون وسطی ایمان داشتند که حقیقت وجود دارد و آنها آنرا یافته اند» ( ژرژ مینوا ، ص۲۵۱ سال ۲۰۱۶) فراتر اعتقاد داشتند که بین وحی الهی و خرد سنتزی بوجود آورده اند. در واقع ایمان کفایت لازم را برای فهم حقیقت داشت!

در سال هزار میلادی راهب مسیحی بنام ژربرت اوریلا(۹۴۵ یا ۹۵۰ تولد ۱۰۰۳ مرگ)( پاپ آینده با نام سیلوستر دوم) در رساله «راسیونالیسم و بکار گیری عقل و خرد» که مانیفست جدید روح روشنفکری تلقی میشده و سرفصلی برای بکارگیری عقل در کشف جهان بوده را منتشر میسازد و هم آورد جدیدی برای ایمان معرفی میکند!
تفکراتی که ورود مفاهیم جدیدی چون خرد و عقل گرایی را مهم میانگاشتند و حتی مهمتر از ایمان داشتن در قرون یازده به بعد سرعت بیشتری یافت. این وضعیت توجه به عقلانیت، در مدارسی مثل شارتر در نود کیلومتری پاریس و در محله کارتیه لاتن در خود پاریس گسترش ویژه ای یافت. تا پایان قرن سیزدهم بالغ بر بیست و یک دانشگاه در سرتاسر اروپا بوجود آمدند که نقش عظیمی در برآمدن این مفاهیم جدید داشتند.
گسترش محافل و مدارس درست نقطه مقابل تفکر امثال دگم اندیشانی چون پییر دامین (۱۰۰۷-۱۰۷۲) اسقف اوستی و دیگرانی بود که همه علوم را آثار شیطان میدانستند. (همان ۲۵۴) از سوی دیگر پییر دامیین اعتقاد داشت که دیالکتیک هنری شیطانی است زیرا خداوند متعالی است و عقلانیت به آن مقام راه ندارد.

از سال ۱۰۷۹ و بنا به دستور پاپ گریگوری هفتم مقرر شد مدارسی در کنار صومعه ها بوجود آید و بدنبال آن پاپ الکساندر سوم از همه اسقفها خواست که در هر اسقف نشین مدرسه ای تاسیس شود.در این مدارس علوم مقدماتی سه گانه( دستور زبان، بلاغت و منطق ) و چهارگانه ( حساب،نجوم، موسیقی و هندسه) بهمراه آثار نویسندگان بزرگی چون اووید، سیسرون، افلاطون و ارسطو و … تدریس میگردید. در واقع مدارس دو کارکرد همزمان یافت بدین نحو که هم توان بررسی شک در درون خود را قدرت بخشید و هم توان ابطال اشتباهات نظری را در خود بوجود آورد.
در قرن دوازدهم و با گسترش این مدارس، طبقه ای جدید در جامعه بوجود آمد که بعقیده ژاک لوگوف مورخ قرون وسطی متشکل از انسانهای جدیدی بود که افکار نوینی را پخش میکرد.
معلمان این مدارس جدید ابزار ذهنی جدیدی داشتند که با سخت افزار جدیدی پشتیبانی میشد: کتاب
قبل از این هم در صومعه ها به کتاب توجه شایانی میشده اما بیش از آنکه ابزاری فرهنگی قلمداد شود جزو گنجینه صومعه محسوب شده و در حفظ آن میکوشیدند و این اولین تفاوت اهمیت کتاب در صومعه ها و مدارس محلی جدید بود. کتاب در دید جدید با خط شکسته و بدون مینیاتور خیلی سریعتر به دست خواهانش میرسید و با اینکه هنوز کالایی گران قیمت محسوب میشد ولی تکثیر ان با نسخه های دست نویسی که از سوی دانشجویان یا ثروتمندان ( برای بزرگ کردن کتابخانه هایشان) تهیه میشد میتوانست آنرا از شمول کالای لوکس خارج سازد.(ژاک لوگوف ص ۳۱۵ سال۱۹۸۲)
سن بنوآ با اشاره به همین ابزار فرهنگی جدید میگوید: زمان نو وسیله های نو میطلبد و این حکایت از فهم کلیسا در قرن یازده و دوازده از اهمیت این سخت افزار جدید داشت.
این دگرگونی کارکرد کتاب تنها یک تحول عمومی تلقی نمیشد, نگاشتن اهمیت مفهوم دیگری را عمومی کرد: دلیل و حجت داشتن برای افکار و اعمال
خصوصا در محاکم قضایی توجه به دلایل و حجتها اهمیت یافت و از سال ۱۲۱۵ شورای چهارم لاتران قانون های نانوشته مثل مبارزه تن به تن یا سوزاندن و در آب انداختن برای فهمیدن اینکه متهم گناهکار است یا خیر را با قوانینی بر مبنای حجت یا دلیل تغییر داد.
فیلیپ دو بومانوار که یکی از بزرگترین حقوقدانان قرن سیزدهم قرون وسطی بود حجت یا دلیل را در دومین مرتبه شناخت( پس از شناخت مستقیم ) برای قضات دانست.
برای همین هر گاه بخواهیم از اومانیستهای اولیه سخن برانیم باید بگوییم که آنها جزو قضات بودند!
در واقع کلیسا از قرون بعد در تلاش بود که بین دو مفهوم ایمان و خرد یا عقلانیت سازشی برقرار سازد. در این بین تلاشهای سن توماس اکویناس قابل ذکر است ولی حتی او نیز در مقابل تفکر دیگری چون گیوم دوکام قرار گرفت که سازگاری بین ایمان و عقلانیت را ناممکن میدانست.
آیا میتوانیم بگوییم جامعه ایمانی کلیسا به موفقیت نرسید و جای خود را به جامعه عقلانی اروپای فعلی سپرد؟

  • منبع خبر : نصیر بوشهر