لویی سیزده، مادرش و کاردینال ریشلیو ناصرالدین شاه، مادرش و امیر کبیر بخت یار کشوری که مردان تحول خواهش بیش از حافظان سنت‌های موجود دست اندر کار باشند. فرانسه قرن هفدهم بخت یار بوده که در آوردگاه رقابت‌هایی که نتیجه اش جهان امروز میباشد، انسان‌هایی با قامت تحول خواهی را در راس امور داشته است. […]

لویی سیزده، مادرش و کاردینال ریشلیو
ناصرالدین شاه، مادرش و امیر کبیر

بخت یار کشوری که مردان تحول خواهش بیش از حافظان سنت‌های موجود دست اندر کار باشند. فرانسه قرن هفدهم بخت یار بوده که در آوردگاه رقابت‌هایی که نتیجه اش جهان امروز میباشد، انسان‌هایی با قامت تحول خواهی را در راس امور داشته است.
یکی از این انسانهای تحول خواه کاردینال ریشلیو (۱۵۸۵_۱۶۴۲) است. ا‌و از سال ۱۶۱۶ وارد دربار ماری دو مدیسی گردید که بواسطه خردسالی لویی سیزده، پارلمان او را بعنوان بانوی اول (ملکه) انتخاب کرده بود. ریشلیو شش سال بعد مسئولیت بیشتری یافت و وارد شورای حکومتی لویی سیزدهم گردید. او همچنانکه برای روابط خارجی سیاست‌های جدیدی را راهبری مینمود برای اصلاحات داخلی نیز برنامه های مدرنی را تنظیم کرده بود.
اما ملکه مادر که از سیاست‌های او در روابط خارجی خصوصا سیاستش در نزدیکی به پروتستانها ناراضی بود و آن را خطرناک و توطئه تلقی میکرد با رقیبان ریشلیو در سال ۱۶۲۹ توطئه ای را پیش بردند تا شاید پادشاه را از او دور نموده و او را برکنار نمایند.
در وهله نخست موضع لویی سیزدهم برای ملکه مادر خوش بینانه بود ولی چند ماه بعد در روز دهم نوامبر با اینکه برخورد سختی بین ریشلیو و ملکه مادر در حضور شاه رخ داده بود پادشاه بار دیگر به ریشلیو اعتماد کرد و مقام او را به صدراعظمی ارتقا داد! و ملکه مادر را نیز تبعید نمود.
این انتخاب سرنوشت کشورش را تغییر داد و کاردینال میراثی عظیم و پر بار برای فرانسه باقی نهاد : ساخت نیروی دریایی قدرتمند، تنظیم و اصلاح نیروی زمینی، پیشبرد اهداف فرهنگی و گسترش مدارس و ایجاد آکادمی،پیشبرد تجارت دریایی،پایان درگیری با پروتستانها، اصلاحات در طبقه اشراف و… اما جدای از اینها ریشلیو سلسله ای از افراد را بکار گرفت که باورمند به اندیشه تحول خواهی بودند، یعنی این مفهوم را به معنای فهم نیازهای جدید و تلاش برای به ظهور رساندن این نیازها باور داشتند و این همانند سنتی در قلب حکومت پادشاهان فرانسه تا انقلاب کبیر باقی ماند! کافی است به لیست افراد پس از او بنگریم: کاردینال مازارن که سفارش خود او بود و از سال ۱۶۴۳ تا ۱۶۶۱ نفر نخست بعد از پادشاه بود.
در زمان لویی چهاردهم تا مدتها پست نخست وزیری یا وزیر اصلی حذف گردید ولی پس از چند سال کولبر ۱۶۶۹که دست پرورده مازارن بود تا ۱۶۸۳ به عنوان وزیر مقتدر لویی ۱۴ اصلاحات مالی را پیش برد. ( فرانسوا بلوش؛ ریشلیو. ۲۰۰۳)
کاردینال ریشلیو با اینکه دارای بالاترین درجه دینی در ساختار کلیسا بود و دو عنوان مرد سیاست و مرد دین را همزمان داشت در همه اصلاحات رقم خورده برای فرانسه قرن هفدهم، مرد سیاست باقی ماند. او در یک عقیده ثابت قدم ماند و آن اینکه هیچ امر مطلقی در کشور داری مطلق نیست جز آبادانی کشور و زندگی بهتر برای مردمان! مدتی بعد از صدراعظمی کاردینال ریشلیو، لویی سیزدهم میگوید بین مادرم و کشورم، کشورم را انتخاب کردم!

پرده دوم
کمتر کسی در بخت یاری ایران در داشتن صدراعظمی چون میرزا تقی خان شک دارد و به این سبب تاریخ آغازین تحولات نوخواهی در این سرای را بیشتر در زمان او می‌دانند. کمتر کسی نیز از بدخواهی شاهزادگان و درباریان و سفرای خارجی نسبت به صدراعظم بی اطلاع است اما از هر چه بگذریم حکایت مهد علیا مادر شاه و کینه اش نسبت به امیر احتمالا از عمده ترین دلایل برکناری امیر توسط ناصرالدین شاه میباشد. آیا اختلاف مهدعلیا و درباریان با امیر بر سر سیاست‌های بین المللی امیر یا سیاست‌های داخلی او بوده؟ که با نظر ملکه مادر در تضاد افتاده و برای همین ملکه مادر از پسرش خواسته او را بر کنار نماید؟ خیر!
نمونه های دشمنی مهد علیا با امیر کبیر فراوان است ولی برای مثال یکی از آنها را ذکر میکنیم :
در آخرین سفر امیر با پادشاه به اصفهان در سال ۱۲۶۷ (۱۸۵۲) مهد علیا که جزو مسافرین است اطلاع یافته جیران زن سوگلی شاه نیز همراه آنها خواهد بود. اسباب دلخوری نزد شاه می‌برد و شاه نیز از امیر رایش را می‌پرسد. در پاسخ امیر متوجه می‌شویم که مادر شاه همه این امورات را( مثل همراهی خدیجه یا جیران به سفر اصفهان) دست گلهای امیر می‌داند که برای تحقیر او برنامه ریزی شده است!( آدمیت ۱۳۷۸)
اما جدای از مادر شاه در درون دربار نیز امیر از پشتیبان برخوردار نیست زیرا به قول شیل در نامه اش به پالمرستون« سود پرستی و طمع ورزی حاکم بر هر چیز ی است و انگیزه های آنی و هوس و نیرنگ و افسون بر این جامعه مستولی است» ( آدمیت ۱۳۷۸)
سرنوشت امیر را میدانیم، یکی داستان است پر آب چشم! یعنی درست دویست و بیست و دو سال بعد از ماجرای لویی سیزدهم و برتر دانستن سرنوشت کشور بر مادرش در چهارده نوامبر ۱۸۵۱ پیام شاه به میرزا تقی خان ابلاغ گردید ( بر خلاف پیام لویی سیزدهم مبنی بر حکم صدراعظمی به کاردینال ریشلیو ) شاه امیر را از صدارت عزل نمود و چندی بعد در عین ناباوری دستور به قتلش داد!
در واقع ناصرالدین شاه بین مادرش و کشور، مادرش را انتخاب نمود!
پرده سوم
میخواهم پا را از این فراتر نهاده و بگویم که فقط درگیری‌هایی از نوع مهدعلیا و جیران یا طمع ورزی حکام و درباریان و … نبوده که تصمیمات غلط را به مردان دستگاه حاکمه ما تحمیل نموده! تحمیل؟ تحمیل نه ! بلکه در تصمیم گیری ها اثر گذاری داشته است! می‌توان نمونه های فراوانی از آن در تاریخ خودمان بعنوان شاهد آورد. برای مثال شروع دوره دوم جنگهای ایران و روس و شکست‌های بیشتر ما در درون خود نشانه هایی از ارجح دانستن مادر به کشور ندارد اما نشانه هایی دال بر حماقت سیاستمدارانی که در جنگیدن ابرام میورزیدند در آن دیده میشود. آنها با احکام معروف به جهادیه مردم را تهییج نمودند تا تصمیم بر جنگیدن قرار گیرد و ما بار دیگر شکست را تجربه نماییم.
می‌توانیم مثال‌های فراوان دیگری مطرح سازیم تا نشان دهیم مفاهیم دیگری را به جای مادر ( قدرت فردی، ایدئولوژی، حزب، قبیله، طبقه و …) نشانده ایم و آنرا بر سرنوشت کشورمان ارجح دانسته ایم که با اینکه متنوع و رنگارنگ هستند یکی از ویژگیهای مشترک در همه آنها، اعتقاد به وجود امر مطلق در سیاست است.

  • منبع خبر : نصیر بوشهر