لیبرالیسم منفور، لیبرالیسم اقتصادی معجزه گر جاناتان روزنبرگ در کتاب پیشرفت یا ده دلیل برای اطمینان به آینده( چاپ سال ۲۰۱۶) تصویری جدید از جهانی که در آن زندگی می‌کنیم ارائه می‌نماید. پیشرفت بشر در این سال‌ها شگفت انگیز بوده است به همین منظور به بررسی ده عامل ( تغذیه، آب و بهداشت، امید به […]

لیبرالیسم منفور، لیبرالیسم اقتصادی معجزه گر

جاناتان روزنبرگ در کتاب پیشرفت یا ده دلیل برای اطمینان به آینده( چاپ سال ۲۰۱۶) تصویری جدید از جهانی که در آن زندگی می‌کنیم ارائه می‌نماید. پیشرفت بشر در این سال‌ها شگفت انگیز بوده است به همین منظور به بررسی ده عامل ( تغذیه، آب و بهداشت، امید به زندگی، فقر، خشونت، محیط زیست، سواد، آزادی، برابری و نسل آینده) می‌پردازد و تلاش دارد با تکیه به آمار و تحلیل، پیشرفت‌های بشری را نشان بدهد:
در سال ۱۸۲۰ در سرتاسر جهان ۹۴ نفر در فقر مطلق به سر می‌برده اند اکنون اما (سال ۲۰۱۶) این رقم به ده نفر رسیده است و پیش‌بینی میشود که این رقم در پانزده سال آینده به صفر برسد!( فقر مطلق یعنی احتمال مرگ بر اثر گرسنگی!) در همان سال ۱۸۲۰ تعداد ۸۳ نفر هرگز سواد نداشتند امروزه این رقم به ۱۴ نفر رسیده است. در سال مبدا واکسن‌های برای دیفتری یا وبا یا … وجود نداشته و ۴۳ نفر تا پنج سالگی می‌مردند امروز این رقم به چهار نفر رسیده و در کشورهای پیشرفته این رقم تقریبا صفر است. در سال ۱۸۲۰ از جمعیت جهان فقط یک نفر در کشورهای دمکراتیک زندگی می‌کرده اند، اکنون این رقم به ۵۶ نفر رسیده است.
از نظر روزنبرگ و همفکرانش اقتصاد آزاد و یا لیبرالیسم اقتصادی باعث این پیشرفت‌ها بوده و موید راه درست برای توسعه میباشد.
یکی از موارد اصلی این ادعا کشور چین میباشد. اگر فریدریش هایک را بعنوان یکی از موثرترین بنیانگذاران نئولیبرالیسم در نظر بگیریم باید اذعان کنیم که او اعتقاد داشته در کشورهای توتالیتر نمیتوان اندیشه نولیبرالی را پیش برد، او دیدگاهش را در کتاب راه بردگی شرح داده است.
اما پرسش اینکه آیا اقتصاد لیبرالی هم نمی‌تواند به اهداف پیشرفت در این کشورها جامه عمل بپوشاند؟
چین تنها کشور انقلابی ای است که با کنار نهادن اقتصاد متمرکز و قطع دخالت مطلق دولت توانسته مسیر پیشرفت را طی نماید. ولی قبل از این تحولات، مائو در تلاش بود مدل اقتصادی شبیه شوروی را دنبال نماید‌‌‌‌‌ ، البته با تاکید بر بومی سازی و هماهنگ نمودن آن با جامعه روستایی چین! او در سال‌های ۱۹۵۳ تا ۱۹۵۷ این سیاست را دنبال نمود، سپس در سال۱۹۵۸ و با هدف تغییر سریع اقتصادی و صنعتی کردن چین طرحی را با نام ‌‌ «جهش بزرگ، به پیش» را رسمیت بخشید که مالکیت فردی در آن الغا گردید و برای کشاورزی نیز سیاست‌هایی مثل مصادره کل زمین‌های کشاورزی و تبدیل آنها به زمین‌های اشتراکی را به انجام رسانید البته قبل از آن و در سال ۱۹۵۶ تمامی کارخانه های صنعتی را ملی اعلام کرده بود.
مائو اعتقاد داشت که توسعه به ویژگی‌های پیشینی وابسته نیست بلکه به خواست و تلاش کنونی بستگی دارد. این اقتصاد مبتنی بر آرمان خواهی و منفک از جهان و بشدت متمرکز و اشتراکی فاجعه ای عظیم برای آن کشور به ارمغان آورد : بین ۲۲ تا ۵۰ میلیون چینی در این سال‌ها از بین رفتند که یکی از دلایل این مرگ و میر، قحطی گسترده ای بود که بر اثر سیاست‌های اقتصادی حزب کمونیست به رهبری مائو بوجود آمد.
آغاز رفرم اقتصادی در چین بعد از مائو را نمیتوان حرکتی از بالا دانست که توسط رهبران مطرح گردید، بلکه نخست این دهقانان منطقه زیوگانگ بودند که رفرم را آغاز کردند. اهالی روستا که بالغ بر ۱۸ فامیل بودند برای در امان ماندن از قحطی با هم متحد شده و مخفیانه به خصوصی کردن زمین‌های اشتراکی اقدام نمودند. آنها از نتیجه اقدام خود آگاه بودند که مجازات اعدام را در پی خواهد داشت ولی با توافق نوشته شده در صدد برآمدند که انحصار اشتراکی بودن و دولتی بودن را بشکنند و حداقل خود و خانواده خود را از مرگ بر اثر قحطی برهانند. بر این مبنا هر کسی سهمی از زمین‌های اشتراکی را در اختیار گرفت و برای خودش و بر اساس علاقه شخصی به کاشت محصول پرداخت. نتیجه آن حیرت انگیز بود. رشد تولید محصولات کشاورزی شش برابر سال قبل بود و این پیشرفت مورد توجه سایر کشاورزان قرار گرفت و کشاورزی فردی رونق یافت.
در سال ۱۹۷۸ و در پلنوم سوم حزب کمونیست که در پانزدهم تا هفدهم دسامبر همان سال برگزار گردید ، سیاست‌های رفرمی جدیدی اتخاذ شد که توسط تنگ شیائو پنگ طراحی شده بود و دو قسمت داشت : سیاسی و اقتصادی
در جنبه سیاسی و در سال ۱۹۸۹ با سرکوب شدید جنبش دانشجویی در میدان « تیان آن من » به پایان رسید. ولی در قسمت اقتصادی به قول انگس مدیسن توانست موفقیت‌هایی در طول کمتر از پنجاه سال کسب نماید که اروپا آنرا در یک پروسه دویست ساله بدست آورده بود. در اولین گام در کشاورزی ، فروش محصولات آزاد و رقابتی گردید همینطور زمین‌ها مالکیت خصوصی یافت. دومین گام تجربه منطقه اقتصادی ویژه شهر شن زن بود که به سان لابراتواری برای لیبرالیسم اقتصادی در نظر گرفته شد. در سال ۱۹۸۰ شهر شن زن که مرکزی ماهیگیری بود چون لابراتواری برای منطقه آزاد تجاری در نظر گرفته شد و هدف نخست این بود که این منطقه مورد ارزیابی قرار گیرد تا در صورت موفقیتسیاستهای اقتصادی جدید، مناطق دیگری نیز به همین سان احداث گردد.
با این سیاستهای جدید برای اولین بار سرمایه گذاریهایی در این منطقه توسط کشورهایی چون هنگ کنگ ، تایوان ، ژاپن و امریکا صورت گرفت.
تحولات در سال ۱۹۹۲سرعت گرفت و تنگ شیائو پنگ توانست با غلبه بر محافطه کاران تحولات رفرمیستی آغاز شده را سرعت بخشد. تنگ اعتقاد داشت که تنها راه برای بدست اوردن مشروعیتی که در اثر قتل عام جنبش دمکراسی خواهان آسیب دیده بود، بهبود سطح زندگی مردم است و بدین ترتیب آزادی ایجاد شرکت خصوصی در اشلی بزرگتر از قبل را اعلام نمود.
سومین گام ورود به اقتصاد جهانی بزرگترین فرصت برای چین بود. مدیسن اعتقاد دارد که در زمان شروع رفرمهای اقتصادی نود درصد مردم در چین در فقر به سر می‌بردند ولی تا دهه اول قرن بیست و یکم این آمار به ده درصد رسید.
تجربه منطقه آزاد تجاری شن زن ( از تحولات سریع این منطقه بعنوان معجزه شن زن یاد میشود) که در مرز با هنگ کنگ قرار دارد تجربه خوبی بود و در مناطق دیگر نیز شکل جدید اقتصاد لیبرالی بکار گرفته شد. در سال ۲۰۱۵ منطقه شن زن کارخانه جهان نامیده و سیلیکون واله چین لقب گرفت. اقتصاد لیبرالی همانطور که در اروپا موفق بود در کشورهای آسیایی و در مورد خاص در کشور کمونیستی چین نیز موفق گردید.
در واقع ماهیت لیبرالیسم تغییر نکرده بود بلکه تفکر رهبران رفرمیست چین متحول شده بود. حتی اگر اندیشه لیبرالیسم و یا لیبرالیسم سیاسی منفور طبع روشنفکران ! ( خصوصا در جهان سوم ) و زمامداران بسیاری از کشورها میباشد ، اقتصاد آزاد یا لیبرالی از آزمونهای مختلف پیروز بیرون آمده است.

  • منبع خبر : نصیر بوشهر