نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه:     رضا بندرگهی که از بچه های خش روزگارن و ساکن بندرگه وادامه رو کار ابا و اجدادیش موهی گیرن چون دی اش مال ولاتم ظلم ابادن احساس قوم و خویشی و الفت زیادی باهاش میکنم تعریف می کنه: بندر گه بنا و اوسا نداشت و چند تا اوسا […]

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه:

 

 

رضا بندرگهی که از بچه های خش روزگارن و ساکن بندرگه وادامه رو کار ابا و اجدادیش موهی گیرن چون دی اش مال ولاتم ظلم ابادن احساس قوم و خویشی و الفت زیادی باهاش میکنم تعریف می کنه:
بندر گه بنا و اوسا نداشت و چند تا اوسا بیدن که سی بندر گه های کار میکردن اوسا ابریم مال عالی اباد اوسا جعفر مال ظلم اباد اوسا خدو مال سنگی وقت کارشون هم مثل حالا ۸ ساعت نبید کار از ای افتو ( صبح زود) تا او افتو ( مغرب ) شروع و تموم میشد و اوسا هم از شالیده خوش کار میکرد تا سفید کردن خونه تحویل میداد و می رفت مصالح هم شل و گچ و سنگ دریا چندل و بلیو و در ودرتا همی صبح ساعت ۹هم دیم سی اوسا فعله یه روز اش یه روز تخم مرغ یه روز حلوا ‌می داد ظهر ها هم اکثرا موهی بید ( قلیه دمپخت سرخ کرده ) و چون وسیله هم مثل حالا نبید فقط صبح ساعت ۸ خدرو کچل با پیکاپ مسافر می برد شهر سی کارسازی یا دوا و دکتر ظهر ساعت یک هم برشون می گردوند دیگه وسیله ای نبید تا صبا سی همی اوسا و فعله شو هم میموندن تا کار تموم بشه تحویل بدهن مزدشون بگیرن و برن و خونه ها دور تا دور سرا بید مثل حالا خونه ها تو همی نبید ( هال دار ) اوسا ابریم که حدود سی سالش بید پنچ روزی می شد خونه ما کار میکرد و از زن و بچه دیر بوام شش موهی بید که موتور هفتادی از فیروز ابادی خریده بید باهاش هلیله و سر تل و امامزاده می رفت و گهگداری هم شهر یه روز بعد ازایکه اوسا فعله دست از کار کشیدن نمی فهمم اوسا ابریم چش شد که تا چیشش موتور دید سی بوام گفت عمو رسول موتور میدهی برم شهر صبحگه افتو نزده بیام بوا با اکراه گفت شو هن ره دیرن خسه هسی اوسا ابریم گفت عمو رسول از چه ذهلت میره مو گواهینامه دارم تو شرکت شاپور و اتی پی ام با انگلیس ها و امریکا ئی ها و فرانسوی کار کردم با ماشیناشو ایل و اوهل می رفتم هفتاد هم چی ان که بلد نباشم بوام در مقابل اصرار های اوسا ابریم نرم شد و کلید موتور دادش روبرو سرامون هم دوتا دمیت ( نخل) و تل خهکی گتی اوسا ابریم موتور از سرا برد تو کیچه و هندل زد و گاز داد یهو صدای غنا هشتی بلند شد دویدیم تو کیچه تا اوسا ابریم تو تل خهکی افتادن و موتور هم مابین دوتا دمیت ها گیر کرده و سر موتور ری بوشهرن و هی گاز میخوره بوام دوید طرف تل خهکی و شروع کرد تو خهک ها گشتن اوسا ابریم همیطور که تو خهک ها افتاده بید گفت عمو رسول تو خهک ها سیچه می کردی ها بیو مو بلند کن ببر تو خونه که گمونم دس و پام اشکسن ها بوا داد زد ول کن تا تو خهک ها اول گواهینامه ات پیدا کنم بعد به خوت برسم ها

  • منبع خبر : نصیر بوشهر