‏‎لوک فری رنسانس را در هم آمیختن فرهنگ یونانی در دو فرهنگ یهودی و مسیحی میداند، همین سازش و همین آمیختگی عصر جدیدی را برای جهان غرب آغاز نمود. تفکر یونانی در سرتاسر قرون وسطی راهی به اندیشه غربیان نداشت جز آرایی چند از افلاطون برای ساخت تئولوژی مسیحیت. یاکوب بورکهارت در کتاب خوبش فرهنگ […]

‏‎لوک فری رنسانس را در هم آمیختن فرهنگ یونانی در دو فرهنگ یهودی و مسیحی میداند، همین سازش و همین آمیختگی عصر جدیدی را برای جهان غرب آغاز نمود. تفکر یونانی در سرتاسر قرون وسطی راهی به اندیشه غربیان نداشت جز آرایی چند از افلاطون برای ساخت تئولوژی مسیحیت. یاکوب بورکهارت در کتاب خوبش فرهنگ رنسانس بصورت کامل آغاز چیرگی فرد را در رنسانس نشان می‌دهد .فردگرایی حاصل از رنسانس توانست ارزش‌ها و تحولات بیشماری را برای غرب بیافریند . اما اهمیت و ارزش نامیدن انسان بعنوان انسان و توجه دادن انسان نخست به خودش و کرامت داشتن او، نیز آغازی دارد. برای لوک فری اندیشمند فرانسوی این فرد گرایی از اندیشه پیک دولامیراندول آغاز یافته است.
‏‎پیک دو لا میراندول ۱۴۶۳ بدنیا آمد در ایام جوانی به حلقه نوافلاطونیانی پیوست که توسط لوران دو مدیسی حمایت مالی میشدند. این حلقه به رهبری فی سین بیشتر شبیه به یک آکادمی بود (حتی به آن نام آکادمی اطلاق می‌شد)که برای ترجمه و گسترش آثار و افکار افلاطون راه اندازی شده بود. فلورانس در آن زمان مرکزی برای گسترش افکار اومانیستی قلمداد می‌شد و این گسترش افکار به اروپا براحتی صورت می پذیرفت. میراندول در سال‌های ۱۴۸۰ به بعد در دانشگاه پادووا یکی از اولین دانشگاه‌های اروپایی به تحصیل پرداخت . ویژگی این دانشگاه در مبنا بودن افکار ارسطو هم در بعد آموزشی و هم در بعد فلسفی بود.چهار سال بعد به دانشگاه پاریس رفت و معرفت شناسی آموخت . در همانجا طرح نزدیکی مذاهب را در سر پروراند و بعدها در فلورانس در تلاش برای برگزاری کنفرانسی برای نزدیک نمودن ادیان ۹۰۰ تز را منتشر کرد. در تاریخ اندیشه شاید نخستین کسی باشد که گفتمان میان فرهنگها را پیشنهاد می
نماید . میراندول همه هزینه های افراد شرکت کننده در این کنفرانس علمی را نیز خود متقبل میشود ولی با دخالت پاپ این نیز اجرایی نمی‌شود .
‏‎اما مهم‌ترین کار او مربوط می‌شود به انسان! برای میراندول انسان موجودی شایسته است و احترام برانگیز و کرامت دارد ، زیرا موهبتی با خود دارد بنام آزادی!کتاب او در این زمینه قرار بود در سال ۱۴۸۶ به چاپ برسد ولی با دخالت پاپ که افکار او را خطرناک توصیف می‌کرد متوقف شد.
‏‎در ستایش و کرامت انسان کتاب کوچکی یا رساله ای است که به زبان لاتین نوشته شده . او در این کتاب برای اثبات آزاد بودن انسان از اسطوره های یونانی تا میراث مسیحی یهودی و تا نظر اندیشمندان مسلمان امداد جسته است. در آغاز کتاب مدعی است که در کتابی عرب زبان خوانده است ( به چند زبان منجمله عربی هم مسلط بوده است ) که وقتی از مسلمانی نزدیک به پیامبر پرسیده شده که در جهان هستی چیست که شایسته ستایش باشد و کرامت و ارجمندی داشته باشد؟ جواب می‌دهد که انسان زیباترین و شایسته ترین موجود جهان است که قابل ستایش می‌باشد
‏‎اما به چه علت انسان شایسته ستایش و کرامت است ؟ در اینجامیراندول از اساطیر یونانی کمک می‌گیرد و آنچه باعث شایستگی انسان و کرامت در جهان هستی می‌شود را آزادی میداند! میراندول جهان قرون وسطایی را نمیپذیرد ، جهانی که مبنایی سلسله مراتبی دارد و انسان در میانه هرم هستی قرار دارد درست فرودست فرشتگان و فرادست حیوانات و نباتات! جهان تغییر یافته میراندول جهانی است که انسان را در راس خود دارد و هیچ فرادست و
‏‎فرودستی در آن راه ندارد.
‏‎لوک فری اعتقاد دارد پایه و شالوده اومانیسم در
‏‎این است که نشان دهد وجود انسان آفریننده همه چیز است زیرا بر خلاف دیگر موجودات هیچ محدودیتی برای استفاده از آزادیش ندارد و دقیقا همین کیفیت و ارزشمندی است که از انسان موجودی اخلاقی می‌سازد که می‌تواند بین بدی و خوبی انتخاب کند،یعنی انسان آزاد است که می‌تواند وجود خودش را طراحی کند و آن را فارغ از جهان بیرون بسازد( این اندیشه بعدها مورد استفاده اصالت وجودیهای قرن ۱۹ و بیست قرار میگیرد)انسان آزاد است یعنی اینکه هیچ هدف و برنامه ای برایش مشخص نشده یا برایش تقدیر نشده است.
خوشبختی و بدبختی برنامه تعیین شده ای برای انسان نیست ! انسان با آزادی که دارد خودش تعیین میکند خوشبخت باشد یا غیر از آن
این مبنای اصلی آزادی انسان است . پروتاگوراس اندیشمند دیگری است که میراندول از او تاثیر پذیرفته است. پروتاگوراس انسان را میزان همه چیز میداند ! برای اومانیستهای رنسانس همچون البرتی و دیگر متفکران فلورانسی میزان بودن انسان مفهومی روشن بوده است اما عدم گسترش آن قبل از میراندول دو دلیل داشته است: نخست اینکه سانسور قرون وسطایی اجازه گسترش این مفاهیم را نمیداده و دوم اینکه خود اومانیستهای حلقه فلورانس، پروتاگوراس را چون در مقابل افلاطون قلمداد می کرده اند او را سانسور نموده اند.
‏‎از اینجا آزاد بودن انسان بعنوان ویژگی منحصر بفرد او آغاز شده است.

۱. این کتاب در مرحله ترجمه است
۲٫De la dignité de l’homme,trad.Yves Hersant 1993
۳٫Les pré socratiques ,Jean Paul Dumont ,Gallimard 1998
۴٫ Sagesses d’hier et d’aujourd’hui, Luc ferry . Flammarion
Instagram : ar.mashayekh

  • منبع خبر : نصیر بوشهر