سالهای چهل با امدن شرکت های فرنگی کارگر های فنی و ساده هم از استانها و ولات دیگه مخصوصا بالاسون سرازیر بوشهر شدند در کنار اینا کارگرانی هم بیدن که به جزء باربری و حمالی کار دیگه ای بلد نبیدن اما بر خلاف ما که پوسمون سبزه و سیاه بید انها سرخ و سفید و […]

سالهای چهل با امدن شرکت های فرنگی کارگر های فنی و ساده هم از استانها و ولات دیگه مخصوصا بالاسون سرازیر بوشهر شدند در کنار اینا کارگرانی هم بیدن که به جزء باربری و حمالی کار دیگه ای بلد نبیدن اما بر خلاف ما که پوسمون سبزه و سیاه بید انها سرخ و سفید و قوی هیکل که بانگشون میزدن او ملقی و بیشتر کارهای تخلیه و بارگیری غراب و لنج ها انجام می دادن عده ای هم بچه مینوی تو بازار حمالی میکردند و وقتی کسی قصد خرید مایحتاج خونه را داشت صدای بچه حمال می زدند ودر کنارش خرید می کردند و او هم تو زنبیلش می انداخت تا خرید تمام می شد صاحب بار جلو و بچه حمال دنبالش تا خونه یا اگه صاحب بار کار داشت ادرس و هزینه حمل می دادن تا بچه حمال بار را به خونه ببره
یه روز عبدو مینوی که بچه حمال بید و صورتی با نمک و تر و تمیز داشت ، محسین میرزا بنویس بانگش دادو همراهش به خرید خونه رفت خرید که تموم شد محسین جلو و عبدو هم پشت سرش تا خونه رسیدن محسین که قبل از امدن بازار اوو ری فریموس گرم کرده بید سی شنو و مدتی هم کیسه به لارش( بدنش) نکشیده بید سی عبدو گفت بیه ۵ قرون کرایه ات ۵ قرون دیگه می دمت بیو تو حموم کیسه ام بکش عبدو گفت چپلن ( کثیف) مو ناکنم ( نمی کنم) محسین جنب خوش گفت شاید پیل بیشتری میخواد گفت عبدو بیه ۵ قرون کرایه ات یه تومن هم میدمت بیو کیسه بکش عبدو باز گفت مو ناکنم. محسین مثل مزایده قیمت ۵ قرون ۵ قرون بالا برد و عبدو زیر بار نرفت تا محسین جهلش گرفت و رفت در سرا کلون کرد و چوخ خیزرونی هم دس گرفت و گفت پدر سگ عبدو ۱۰ تومن حقوق یکماه ات می دمت سی یه کیسه کشیدن باز میگی چپلن و نمیام .حالا ایقد با خیزرون میزنمت تا سی گولی بگی بوا . عبدو هم با غیظ و ناراحتی ری کرد به محسین گفت ارباب بخدا جنگ هاکنم اما کیسه ناکشم

  • منبع خبر : نصیر بوشهر