خونه همساده مون خیلی اتاق داشت و بر حسب نیاز اکثر اتاقها را کرایه داده بید یکی از مستاجر ها ژاندار بید یکی کارگر بید یکی از شهرش شیراز ماموریت امده بید بوشهر خلاصه خونه شلوغی بید گاهی صدا از این خونه خاموش نمیشد صبح ها سر حموم و خلا دعوا بید هر کی گه […]

خونه همساده مون خیلی اتاق داشت و بر حسب نیاز اکثر اتاقها را کرایه داده بید یکی از مستاجر ها ژاندار بید یکی کارگر بید یکی از شهرش شیراز ماموریت امده بید بوشهر خلاصه خونه شلوغی بید گاهی صدا از این خونه خاموش نمیشد صبح ها سر حموم و خلا دعوا بید هر کی گه تر بلند شده بید اوروز سبکتر و فارغ بالتر خونه ترک میکرد ساعت ۷ که دیگه نکو یکی کومش گرفته بید بوا بواش بید یکی سر وصدا میکرد که بیو در تو خلا فکر چه میکنی بچه ها هم ردیف تو کیچه با خیالی اسوده و راحت از دنیا هم با هم گپ میزدن هم کار خوشون میکردن و هم کاری به سر و صدای دی و بوا هاشون که تو صف بیدن نداشتن تو ای وسط خانواده ای بیدن که بچه اش مجید هم سن و سالوم بید با هم مدرسه می رفتیم با هم می گشتیم تو خونه شون هر روز و هر شو بین بواش و ننه اش دعوا و جر بید دی اش ایطو که پیدا بید و دیم میگفت زن بسازومی نبید ایقد اذیت و دعوای هم کردن که بوای مجید خسته وابید از بوشهر رفتن دیگه ما مجید ندیدم تا بیست سالی گذشت یه روز تو اداره نشسه بیدم که کسی بانگوم داد سرم برگردوندوم دیدم اقای قد بلند و مرتبین گفت میشناسیم گفت والا چه عرض کنم سیمات که خیلی اشنان گفت مو مجیدم بعداز کلی تعارفات معمول مجید بردیم خونه و سی دی ام معرفیش کردم دی ام سیش گفت ننه ات چطورن هنو هم با آقات جر و دعوا دارن ؟ مجید هم گفت ننه ماشو والا چه بگم ننه ام با آقام نساختن با هم و بعد از اقام رفت زن خدر شد خدر گدا بید جدا شد رفت زن گرگو شد گرگو هم شکاک بید ازش جدا شد زن قنبر سیاه شد قنبر هم والا چه بگم هر روز ننه میومد خونه تا زیر چیشاش سیاهن تا قنبر دس بزن داره طاقت نیاورد رفت زن اقا دا مجید هنو اسم کامل شوهر پنچمی ننه اش که بعد فهمیدیم اقا داراب بیده ادا نکرده بید که دی ام به زبون امد و گفت مجید خان ایطو که پیدا بیده و خوت تعریف میکنی ننه ات نوم خدا ماشا الله زنونگی قو یومی ( قوی) داشته

  • منبع خبر : نصیر بوشهر