نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه -نیمه خرداد ۱۳۵۱ که هوا هنو گرم و رطوبتی بی ، جهاز ناخدا رضای محه تاسو که خوش هم ناخداشن روغن نباتی ورامین بار کرده و عازم گترن ( قطر) . ساعت دور و بر های ده صبح بید که از اسکله گمرک جدا وابیدن و روانه دریا شدن پسین […]

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه -نیمه خرداد ۱۳۵۱ که هوا هنو گرم و رطوبتی بی ، جهاز ناخدا رضای محه تاسو که خوش هم ناخداشن روغن نباتی ورامین بار کرده و عازم گترن ( قطر) . ساعت دور و بر های ده صبح بید که از اسکله گمرک جدا وابیدن و روانه دریا شدن پسین تنگی دو روز بعد از رفتنشون بید که صدای لاک و لیک تو محل بلند وابید و چو در گرفت که جهاز رضای محه تاسو غرق وابیده و همشون دم او دریا رفتن و مردن تمام مردم در خونه ناخدا رضا جمع شدن و بزرگ های محل می رفتن داخل خونه ناخدا رضا و دلداری زن و بچه اش که در حال گریه وزاری و تو سر زنون بیدن می دادن که خوتو اذیت نکنین شاید گارد ساحلی سعودی بحرین یا قطر گرفته باشه نشون . اما دلداری دادن بزرگ های ولات بی اثر بید، زن ناخدا و جاشو هاش یک دم از گریه و زاری خلاصی پیدا نمی کردن او شو با هزار بدبختی بید صبح وابید و خبر دادن که بیسیم اداره بندر گفته هیچ شیخ نشینی اعلام نجات غرقی نکرده و احتمالن غرق شدن و مُردن بعد از نیم ساعت از خبر مُردنشون زنهای محل تو خونه ناخدا رضا جمع وابیدن و شروع کردن عزای سر پا کردن، که ای واویلا ناخدا دیگه داخل نمیاد، ای واویلا که ستون خونه شون رفت و میزدن تو صورت خوشون و زن ناخدا هم وسط عزا دستمال تو دست چپش تکون میداد و با دست راستش تو صورت خوش میزد و بالا و دومن می پرید و کل میزدن طرف های یازده و نیم بید که یکی اومد صدای زن ناخدا زد و با هم گپ زدن که خبر امده بحرین ناخدا و جاشو ها گرفته و زنده هسن ، یهو زن ناخدا داد زد زنها عزا بشکونین که همه زنده هسن . عزا تبدیل به کل و شپ و رقص وابید وتا پسین از دلخوشی زدن و رقصیدن و پشت هم تو سطل لعابی سفید رنگی شربت ویمتو درست میکردن و سی مردم می دادند و شیرینی رو سر زن ناخدا و جاشو ها و بچه هاشون می ریختن. شو با خوشی و شادی و چیش انتظاری تموم شد که صبح ساعت ۸ خبر دادن که بحرین غرقی نگرفته و مُردن دو باره زنهای محل تو خونه ناخدا رضا جمع شدن و عزای سر پای شروع وابید و خواندن ای واویلا ناخدا نه وقت رفتن بید، ای واویلا که چهار ستون خونه رومبید و لاک و لیک و تو صورت خوشون میزدن و زن ناخدا هم وسط دستمال بازی میکرد و تو صورت خوش میزد و غش میکرد و او صورت میزدن، حال میومد و دوباره شروع می کرد، سی خوش زدن زنها عزا گرم کرده بیدن که سر و کله ناخدا خدر مال مدمری پیدا وابید و شروع کرد با کوکای ناخدا رضا گپ و گفت که کوکام اینا از گتر امدن و گفتن خومو دیدیم که جهاز های بچه های گناوه ناخدا رضا و کل جاشو هاش که تو دریا ری تخته سر می کردن گرفتن و سالم هسن کوکای ناخدا با داد صدای زن کوکاش زد که سکینوعزا بشکن که به سلامتی نجات پیدا کردن و گتر هسن عزا اشکست وبه شپ و کل و رقص تبدیل وابید تا سه چهار روز صبح عزای سرپای بید، پسین شپ و کل و رقص . تا بعد از چند روز سر و کله ناخدا رضا و جاشو هاش پیدا وابید جلوشون چهار و پنج تا کهره زدن زمین و سر بریدن و تا دو روز شکر پلو و قیمه می پختن و تا دوروز ادم میومد و می رفت و جشن و سرور بر پا بید خبرنگار روزنامه اطلاعات امد عکس ناخدا رضا و جاشو ها تک به تک و گروهی گرفت و باهاشون مصاحبه و گپ زدن صبای روز مصاحبه روزنامه اطلاعات تیتر زد ناخدا رضا و جاشو هاش هفت روز و هفت شب روی دریا با یک تکه چوب زندگی کردن ناخدا رضا و جاشو هاش هفت شبانه روز با کوسه های وحشی خلیج فارس برای زنده ماندن جنگیدن ناخدا رضا و جاشو ها هفت شبانه روز بجای اب و غذا روغن جامد خوردند و زنده ماندن ناخدا رضا ناخدای بی همتا دریای فارس

  • منبع خبر : نصیر بوشهر