شام با کریمو
نصیربوشهرآنلاین – ماشالله زنگنه: مدرسه که تعطیل می شد و کارنامه قبولی هم می گرفتم چند روزی استراحت می کردیم بعدش می رفتیم با چنتا از بچه ها کارخونجات سر کار حقوقش هم سی ما که ۱۶ ساله بیدیم عالی بید موهی نزیک هزارتومن پسین که از سر کار میومدیم دریس ( تیپ) می کردیم […]
اپته ظلم آباد
نصیربوشهرآنلاین – ماشاالله زنگنه: بچه که بیدم مغرب های ماه رمضون مو و محمد جامو جنب اپته خدابیامرز مسئول قلندر خونه مجت ولی عصر بید اپته تا یادم میاد تو بازار با گاری کار سازی های اهل محل و امیل هاش را به خونه ها شون میاورد و وامی گشت بازار و صلاه ظهر کارش […]
دعوای جفو
نصیربوشهرآنلاین – ماشاالله زنگنه: جفو کوچیک که بید همش جاش تو کیچه یا دم دریا یا تو دریا بید رنگ پوسش مال افتو دو رنگی شده بید پیرهن که بر نمیکرد فقط یه کلکی ( شورت مامان دوز) تا ری زانو پاش بید و بس سی همی کوم و صورت و زانو به دومن سیاه […]
خاطرات ظلم آباد
محرضا جاشو بید و دریا می رفت گویا یه روز با ناخدا رفته بید شهربانی که علم خبر سی کویت یا بحرین بگیره که افسر شهربانی با داد و تغیر با محرضا برخورد میکنه که اینجا چه میخوای ؟ و سیچه اینجا ویسادی او بدبخت هم از ترس لارش شروع به دروشیدن و لرزیدن میکنه […]
هوشنگ و عنبر نسارا
هوشنگ و عنبر نسارا ✍️ماشاالله زنگنه هوشنگ با کوکاهاش کامران و کامبیز و ددهاش الیزابت و ماری ( اواسط دهه چهل خانواده های که تازه به نون و نوای رسیده بیدن و تو دماغشون باد۱ بید اسم فرنگی سی دختراشون انتخاب می کردن) و نناه شون که سیش می گفتن مامان و بواشون که سی […]
نمک گیر شدن دزد خونه طباخ
نصیربوشهر – ماشاالله زنگنه: خالوم تو جهاز حاج حسن فهیمی طباخ بید تو خونه هم گهگداری که سر پنک بید و حال و حوصله داشت از صبحگه که از خو بلند میشد سی زن خالوم می گفت امرو تو سر جات تکون نخور مو میخوام سی تو و بچه ها خوراک بسازم که انگشتاتو […]
سرگرمی های بچه های ظلم اباد در تابستان
نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه: امتحانها که تموم میشد فصل دریا و شنو و مشقل نهادن سی موهی مید یا سمه هم شروع می شد صبح بعد از ناشتا با بچه های محل می رفتیم دریا محل شنو ما که بچه خشم مابینی ظلم اباد بیدیم درست جای کشتیرانی والفجر ۸ امروز بید. همه […]
غولک گرفتن ابرهیمو
نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه: ابرهیمو در کنار کار دائمی که داشت هر روز پسین هم با ماشوهه اش می رفت طرف عباسک و سه دندون و پودر هداک یا سه کار می کرد ازظلم اباد یه تنه میداف میزد همیشه هم تک بید و کمتر پیش میومد با کسی بره بازو هاش که […]
قهوه خانه میشت علی
نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه: میشت علی تو بین راه نزیکی ولاتشون قهوه خونه داشت غیر از چوهی و قلیون و قهوه صبحونه و نهار و شوم هم سی مسافر ها می داد میشت علی هر وقت میومد بوشهر سی کارسازی و خرید مایحتاج قهوه خونه اش صبح زود از ولات با تانکر های […]
ابریمو و رضا شاه
نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه: ابریمو چنان در گپ و گفتار زیاده روی و غلو می کرد بدون اینکه کوچکترین خنده و تبسمی بکند و طوری از ماموریت های محوله اش و پیروزی غرور افرینش در جبهه های داخلی تعریف میکرد که دست دائی جان ناپلئون پزشکزاد را از پشت بسته بید سالهای ۵۳ […]
Thursday, 8 June , 2023