خاطرات ظلم آباد
موزیری ها ۰۶ بهمن ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

موزیری ها

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه – موزیری ها ( کارکنان تخلیه و بارگیری کشتی ها در بنادر ) در تمام دنیا به بار کشتی یا از وسایل کشتی دستبرد می زنند و جالب است بین مردم ای عمل انها زشت و ناپسند نی و خود موزیری ها فتوا صادر کردن که مال فرنگی ان و […]

غلو کسینجر ۲۷ دی ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

غلو کسینجر

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه – غلو کسینجر بعلت علاقه ای که به کسینجر وزیر خارجه امریکا داشت مشهور به کسینجر بید خوش هم از اسمی که سیش نهاده بیدن بدش نمیومد خدمت دوساله سربازی را از بس که فرار میکرد پنچ سال تمام کرد البته ارتش از دسش خسه شد و درش کردن تو […]

بلیط بخت آزمائی و کل رجب ۱۹ دی ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

بلیط بخت آزمائی و کل رجب

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه – کل رجب خیلی دلش می خواست پسرش جعفرو کارمند شرکت نفت بشه سی همی دس جعفرو گرفت با هم رفتند تهرون دیدن دکتر اقبال مدیر عامل وقت شرکت ملی نفت ولی بدبخت به هر دری زد به در بسه خورد موفق بدیدار نشد ولی منشی دکتر وقتی فهمید از […]

سکو لارن ۱۲ دی ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

سکو لارن

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه – سکو ، هیجده سالش بید که سی جعفرو دادنش. تپل بید، اوو و هوای خونه شوهر هم باهاش ساخت تپل تر و چاق تر وابید . هر روز تلیفنی که با دی اش گپ میزد یا خونه دی اش اینا می رفت، خیلی از جعفرو تعریف و تمجید میکرد […]

خدرو گوریک و جعفرو چرچیل ۰۴ دی ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

خدرو گوریک و جعفرو چرچیل

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه – تو جنگ دوم جهانی مردم ولات یا طرفدار چرچیل بیدن یا هیتلر سربازاشون تو جبهه ها مشغول جنگ با هم بیدن. تو ولات ما هم هوادارشون صبح که میشد تو قهوه خونه اسمعیل پودری جمع میشدن و انگلیس ها یه طرف و المانها طرف دیگه قهوه خونه می نشسن […]

اخطاریه به صاحب بزها ۲۶ آذر ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

اخطاریه به صاحب بزها

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه – ما تو شهر بیدیم اما هنوز تو خونه از گو و گوهه بز و کهره ومرغ و خروس بهره می بردیم واز صبحگه تا مغروب گو و گوهه و بز ها تو کیچه ها رو بیدن و کاغذ و کتاب و مجله ها میخوردن از ده تا خونه چهارتاشون […]

موتور هفتاد ۱۸ آذر ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

موتور هفتاد

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه – موتور هفتادی داشتم که خیلی همراه و زحمتکش بید فقط روغن و بنزین بدادیش می رفت بدبخت موتورکو گناه داشت مو کم ری بیدم بچه ولات و اشنا ها هم بی رسیم چپ و راست میومدن سی موتور و میبردن و می اوردنش هنی اصغر نبرده بید که منو […]

خدرو راز نگهدار ۱۱ آذر ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

خدرو راز نگهدار

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه – خدرو آدمی نبید که حرف تو کومش جا بگیره تو زمونه بی اینترنتی و واتساپی خدرو کار ای دو تا انجام میداد و وقتی خبری می فهمید مثل باد تو ولات می پیچوند ووقتی هم خدرو امن می دیدن و خبری می دادنش و سیش می گفتن سی کسی نگو […]

نون خشکی ها ۰۴ آذر ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

نون خشکی ها

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه – نون خشکی ها امان از مون بریده بیدن روز و شو خو و بیداری بلند کو دسشون بید و داد میزدن نون خشکک بیار نمک ببر تو وسط خو خش زمسون خسه و رسه از سر کار میومدی خوراکت میخوردی و پتو ورمیداشتی جنب بخاری دراز می کشیدی و […]

دل امنی رحیمو ۲۵ آبان ۱۳۹۹
خاطرات ظلم آباد

دل امنی رحیمو

یکی از بچه ها که یه دسش به قلم بید و یه دسش هم به عکس ، بیکار شده بید و نمی تونست کرایه خونه تو شهر بده مجبور شد بار و بندیلش جمع کنه با زنش و تک دخترش رونه تنگگ بشه او موقع تنگگ مثل حالا نبید تک و توکی غریبه توش بید […]